نوشته شده توسط : Dr. Dalake

اختلالات غذا خوردن (تغذیه و خوردن) (feeding and eating disorder)
اختلالات غذا خوردن (تغذیه و خوردن) با اختلال مداوم در خوردن و رفتار مرتبط با خوردن مشخص می شوند که به تغییر مصرف یا جذب غذا می انجامد و سلامت جسمانی یا عملکرد روانی – اجتماعی را مختل می کند.

انواع اختلالات خوردن
اختلال بی اشتهایی عصبی (انورکسی)
اجتناب کردن افراطی از غذا خوردن به دلیل ترس از چاق شدن

اختلال پرخوری عصبی (جوع یا بولیمیا)
خوردن مقدار زیادی غذا در یک زمان محدود و بعد رفتارهی پاکسازی (استفراغ عمدی غذا) برای جلوگیری از چاق شدن

اختلال پرخوری (بینج ایتینگ)
خوردن مقدار زیادی غذا در یک مدت محدود بدون انجام اعمال پاکسازی

اختلال هرزه خواری
خوردن مواد غیر خوراکی

اختلال نشخوار
بالا آوردن مکرر غذا و خوردن مجدد آن

اختلال اجتناب / محدودیت غذا
گزینشی غذا خوردن کودک (سخت گیری یا بد غذایی)

اختلالات غذا خوردن در کودکان (زاغ گونگی یا پیکا)
در بین اختلالات غذا خوردن، اختلالات زیر مربوط به کودکان هستند:

اختلال هرزه خواری
اختلال نشخوار
اختلال اجتناب / محدودیت غذا
کودک درمانی چیست؟ تربیت کودک با روش های روان شناسی مشاورانه
کودک درمانی چیست؟ تربیت کودک با روش های روان شناسی
اختلال هرزه خواری (pica)
ویژگی اصلی هرزه خواری، خوردن مواد غیر مغذی و فاقد ارزش غذایی به صورت مداوم طی مدت حداقل یک ماه است که به قدر کافی شدید است.

موادی که معمولا خورده می شوند بسته به سن و موجود بودن، تفاوت دارند.

کودکان مبتلا به این اختلال چیزهایی نظیر کاغذ، صابون، مو، نخ، پشم، خاک، گچ، رنگ، آدامس، فلز، ریگ، ذغال چوب یا ذغال سنگ، گِل، مدفوع حیوانات را می خورند.

خوردن مواد نامعمول پس از ۱۸ ماهگی معمولا نابهنجار شمرده می شود.

شروع هرزه خواری معمولا بین ۱۲ تا ۲۴ ماهگی است ولی برای تشخیص قطعی این اختلال حداقل سن ۲ سالگی است تا به دهان بردن چیزها توسط کودکان که از لحاظ رشدی طبیعی است و به فرو دادن منجر می شود، کنار گذاشته شود.

این اختلال معمولا با عقب ماندگی ذهنی یا اختلالات طیف اوتیسم همراه است.

با شدت معلولیت ذهنی پیکا افزایش پیدا می کند.

ملاک های تشخیصی اختلال هرزه خواری
خوردن مستمر و مکرر مواد غیر خوراکی، حداقل هفته ای دو بار و به مدت ۱ ماه
خوردن مواد غیر خوراکی با سطح رشدی نامتناسب است.
رفتار خوردن بخشی از رفتارهای مقبول فرهنگی نیست.
اگر رفتار خوردن در جریان یک اختلال روانی دیگر مثل عقب ماندگی ذهنی یا اسکیزوفرنی روی دهد باید از شدت کافی برای توجه بالینی مستقل برخوردار باشد.

منبع :مرکز مشاوره و روانشناسی مشاورانه-اختلالات غذا خوردن در کودکان



:: برچسب‌ها: اختلالات غذا خوردن , اختلالات غذا خوردن در کودکان , انواع اختلالات خوردن ,
:: بازدید از این مطلب : 725
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 14 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

بسیاری از زوج ها احساس می کنند که زندگیشان به بن بست رسیده است.

برای بهبود رابطه همیشه به دخالت مشاور یا تغییر های بزرگ احتیاج نیست با انجام یکسری کار های جزئی هم می توانید رابطه خود را بهبود ببخشید.

راهکارهای بهبود رابطه عاطفی
سلامت یک رابطه احتیاج به تلاش شبانه روزی دارد، البته در کنار آن باید از رابطه خود لذت هم ببرید.

شاید شما باید از یک جرقه برای ایجاد هیجان در زندگیتان استفاده کنید.

موارد زیر به شما کمک می کند تا به رابطه خود هیجان ببخشید.

هر هفته یک شب را به خودتان اختصاص دهید
ممکن است احساس عاشقانه ای که بهم داشته اید را به سادگی از دست بدهید.

متأسفانه شرایط زندگی ممکن است که احساسات شما را نابود کند.

به همین دلیل قرار های شبانه می تواند به رابطه شما کمک کند. لازم نیست که حتما در بهترین رستوران ها شام بخورید، در حقیقت این شب برای این است که شما و همسرتان بتوانید بدون در نظر گرفتن استرس های روزمره با هم حرف بزنید و بهم نزدیک شوید.

با چند تکنیک آسان ، یک رابطه زناشویی فوق العاده بسازیم
با چند تکنیک آسان ، یک رابطه زناشویی فوق العاده بسازیم – همدلی کردن
ازدواج را مانند کار خود بدانید
ممکن است روزهایی حوصله کار نداشته باشید ولی باز هم مجبورید سر کار بروید تا حقوق دریافت کنید.

ممکن است روزهایی باشد که از زندگی مشترک خسته شوید و برایش وقت نگذارید، این کار باعث ایجاد شکاف در زندگی شما شده و در نهایت شما اخراج می شوید.

زندگی مشترک نیاز به تلاش و کوشش دارد.

اگر برای شما رابطه مانند کار باشد، شاهد ایجاد تغییرات بزرگی در زندگیتان می شوید.

تغییرات جزئی برای بهبود رابطه
مشاورانه
مشاوره خانواده
مشاوره ازدواج
مشاوره تلفنی
مشاوره آنلاین
تست روانشناسی
مشاوره روانشناسی
مشاوره جنسی
اختلال روانی
کلیپ روانشناسی
باهم مشارکت کنید
در ازدواج همه چیز دو طرفه است.

اگر شما بیش تر به فکر مشارکت در رابطه باشید نه این که چه چیزی به دست می آورید، زندگی قشنگ تری می توانید بسازید.

در رابطه نیاز به دلسوزی و مشارکت یک امر ضروری است.

منبع :مرکز مشاوره و روانشناسی مشاورانه-تغییرات جزئی برای بهبود رابطه



:: برچسب‌ها: راهکارهای بهبود رابطه عاطفی , بهبود رابطه عاطفی , بهبود رابطه ,
:: بازدید از این مطلب : 614
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 14 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

«فرار از خانه»

باید صادقانه بگویم که هدف از تدوین این مقاله بحث در مورد کودکان خیابانی بوده است. وقتی که هدفمان را برای بعضی از دست‌اندرکاران و صاحبنظران بیان کردیم، همه آنها معتقد بودند که بحث کودکان خیابانی در آسیب‌های اجتماعی بهتر است در میان مجموعه‌ای از سایر آسیب‌ها مطرح گردد. واژه کودکان خیابانی در تمام دنیا پذیرفته نشده است.

برخی از منتقدین به دلایل فرهنگی عقیده دارند که این واژه از «خیابان» که یکی از محله‌های ویژه اجتماعی شدن به ویژه در کشورهای حاره و گرمسیر است، محلی خطرناک و غیراخلاقی را در ذهن تداعی می‌کنند. بعضی دیگر معتقدند که این واژه وا قعیت را از اندازه‌ای را که دارد، کوچک‌تر نشان می‌دهد، زیرا واژه تمام کودکان در حاشیه قرار گرفته را در بر می‌گیرد.

به هر حال و تقدیر پدیده «خیابانی» واقعیتی اجتماعی و جهانی است که نمی‌توان آن را انکار کرد. این واژه در کشورهای مختلف اصطلاح ویژه خود را دارد. در انگلستان به آنها استریت چیلدرن و در آمریکا استریت کَت گفته می‌شود. بعضی از صاحبنظران معتقدند که واژه کودکان خیابانی در دهه ۱۹۸۰ برای تشریح کودکانی به کار رفت که اکثر اوقات خود را در خیابان‌ها با مشاغل گوناگون سپری می‌کنند. به هر حال با بررسی متون مختلف به نظر می‌رسد که تعریف جامع و مورد قبول همگان برای واژه یادشده وجود ندارد.

در ایران بر اساس تعریف یونیسف (صندوق کودکان سازمان ملل) کودکان زیر ۱۸ سال که عمده وقت خود را بدون سرپرستی و نظارت بزرگسالان به مشاغل رده پایینی می‌گذارند، کودکان خیابانی خوانده می‌شوند.

این تعریف جامع افراد نیست، زیرا عبارت بدون سرپرستی بزرگسالان در تعریف یادشده شامل افرادی نمی‌شوند که همراه با سرپرست، اعم از والدین یا بستگان یا اشخاص دیگر هستند. نکته دیگر عمده وقت می‌باشد، چرا که حدود زمانی که مشخص نشده، بسیاری از کودکان بعد از خروج از مدرسه به طور پاره وقت دستفروشی می‌کنند. کودک خیابانی است که به علت معلوم نبودن زمان نمی‌توان آنها را در طبقه‌بندی یادشده گنجاند.

در سال ۱۹۹۷ تعریف دیگری از یونیسف صادر شد که کودک خیابانی به کودکانی گفته می‌شود که در شهرهای بزرگ برای ادامه زندگی خود مجبور به کار یا زندگی در خیابان‌ها هستند. این تعریف نیز دارای معایبی است مثل شهرهای بزرگ که معیار بزرگی شهر چیست؟ دوم بعضی از کودکان به اختیار خود در خیابان‌ها زندگی و کار می‌کنند، نه به اجبار. سوم این‌که بعضی کودکان هستند که نه در خیابان کار می‌کنند و نه زندگی، ولی قسمت عمده‌ای از وقتشان را در خیابان سپری می‌کنند. به نظر ما کودک خیابانی به کودکی گفته می‌شود که در سنین زیر ۱۸ سال دوره‌های قابل توجه و اغلب منظمی از عمر خود را تنها یا به صورت گروهی در خیابان‌ها گذرانیده و برای امرار معاش خود اغلب به کارهای پست تن می‌دهد.

صندوق حمایت کودکان سازمان ملل (یونیسف) کودکان خیابانی را در ۴ گروه مشخص می‌کنند:

۱- کودکانی که تنها نگرانی آنها بقا و پناه می‌باشد و در خیابان‌ها زندگی می‌کنند.

۲- کودکانی که از خا نواده خود جدا شده و در پناهگاه‌های مختلف مثل کانون‌ها، خانه‌ها و ساختمان‌های متروکه زندگی می‌کنند یا از مکانی به مکان دیگر حرکت کرده و با دوستان خود زندگی می‌کنند.

۳- کودکانی که ارتباط خود را با خانواده‌هایشان حفظ می‌کنند، اما به علت فقر، جمعیت زیاد و یا سایر عوامل مطرح در خانواده، بعضی از شب‌ها بیشتر روزها را در خیابان‌ها می‌گذرانند.

۴- کودکانی که تحت مراقبت‌های موسسه‌ای هستند و از وضعیت بی‌خانمانی درآمده یا به علت ارتکاب جرایمی در کانون‌های اصلاحی بازداشت هستند و هر آن در معرض خطر بازگشت به وضع قبلی هستند، در تعاریف یونیسف و به ویژه در بند ۴ ایراداتی وجود دارد. یعنی کودکانی که در موسسات ویژه نگهداری زندگی می‌کنند، بسیار بعید است که بدون حمایت در خیابان‌ها رها شوند، به طور کلی برای شناخت عمیق‌تر کودکان خیابانی آنها را به دو گروه کودک در خیابان و کودکان خیابانی تقسیم می‌کنند.

کودکان در خیابان: اینگونه کودکان معمولا در طول روز در خیابان هستند و شب‌ها به خانه برمی‌گردند.

این کودکان اغلب برای امرار معاش خود، خود به مشاغل کوچک مشغول بوده و بعضا نیز بیکار هستند. بعضی از آنها نیز برای امرار معاش خود و خانواده‌شان مرتکب سرقت تکدی پخش مواد مخدر روسپیگری گشته و یا در این چنین باندهای کثیف و مخوف گرفتار می‌شوند. این گروه هنوز دارای تماس‌های منظم با خانواده‌شان می‌باشند، تعداد کمی از آنها به مدرسه می‌روند، تعداد این گروه‌ها معمولا بیشتر از کودکان خیابانی بوده، گاهی یک کودک در خیابان به جمع کودکان خیابانی و بعضا برعکس می‌پیوندند.

در ایران این گروه با اصطلاحاتی نظیر بچه‌های پارک، بچه معروف و بچه‌های کلوپ باب شده است. بچه‌های پارک بیشتر اوقات خود را در پارک‌های بزرگ و معروف مثل لاله، ساعی، جمشیدیه، قیطریه (تهران به سر می‌برند. این گروه به دو بخش (گروه‌های کاسب و گروه‌های کارگزین با رابط که به آنها شکارچی نیز می‌گویند، تقسیم می‌شوند که هر دو گروه نیز به صورت باندی عمل می‌کنند، گروه یا باندهای کاسب توزیع حشیش و یا سایر مواد مخدر یا مشروبات الکلی پارک را تامین کرده و هر دو گروه دارای حوزه مخصوص و مشتریان ثابت می‌باشند، بعضی وقت‌ها به شرط‌بندی در بازی‌هایی مثل فوتبال دستی، والیبال، شطرنج (بازی تیغی) قمار و خودفروشی به ویژه برای بچه‌های پارک و بچه‌های کلوپ مشغول هستند.

گروه‌های کارگزین (رابط) بین بچه‌های پارک و کودکان خیابانی یا بچه‌های کلوب هستند. این گروه بچه‌های پارک یا کودکان خیابانی را که دارای انحرافات جنسی بوده و در زمینه مواد مخدر یا فیلم‌های پورنو فعالند را برای بچه‌های کلوپ شکار می‌کنند. در واقع این گروه نیروهای جدید و مستعد را جذب یا نیروهای قدیمی را که با آنها همخوانی ندارند یا پیشرفت در کارشان ملاحظه نمی‌شوند یا دچار پررویی شده‌اند را دفع می‌کنند.

بچه‌های پارک طرز لباس پوشیدن، آرایش یا زبان (آرگو) پارک و شیوه زندگی به طور کلی خرده فرهنگ ویژه (پارک) خود را دارند، دختران این گروه اغلب از شهرستان‌ها به تهران گریخته‌اند. بعضی از آنها موهای خود را مانند پسرها کوتاه می‌کنند و لباس‌های پسرانه می‌پوشند و اصطلاحا (تیپ پسرانه) زده و به کارهای مردانه مشغول می‌شوند. به آنها دختران پسرنما می‌گویند. بعضی از دختران شب‌ها را در خانه پسران پارک بسر می‌برند.

بچه‌های پارک غالبا در مرحله بلوغ هستند (آرگو) زبان بچه‌های پارک، معروف و کلوپ اغلب به علت تحصیلات بیشتر و دسترسی به اینترنت، ماهواره، ویدئو و کامپیوتر غنی‌تر از سایر کودکان خیابانی است و بعضا ممکن است یک نفر عضو چند گروه باشد.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-مشاور کودک آنلاین: کودکان خیابانی



:: برچسب‌ها: کودکان خیابانی , کودکان کار , مشکلات کودکان خیابانی ,
:: بازدید از این مطلب : 567
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 14 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

بزهکاری کودکان

از هنگام تولد تا ۱۰ یا ۱۱ سالگی را دوره کودکی می‌گویند. سال‌های کودکی از نظر پایه‌ریزی اخلاقی و رشد عاطفی و شخصیت از مهمترین سال‌های زندگی بوده، دوره تکامل عقلانی و منطبق شدن با وضع محیط و دوره ثبات نیز هست. در این دوره کودک با اتکا به بزرگ‌ترها و حمایت و مراقبت آنها کمتر مرتکب جرم می‌گردد. فرآیند تربیت زیستی – اجتماعی کودک از خانواده آغاز می‌شود. خانواده نیز جمعی کوچک از یک جامعه بزرگ است. خانواده و محیطی که کودک در آن متولد می‌شود و رشد می‌یابد، نقش مهمی در رشد جسمی و روانی و تکوین شخصیت کودک را ایفا می‌کند. بنابراین، باید محیط او را مساعد و آماده ساخت. به بیان دیگر، محیط زندگی کودک باید پر از نشاط، خوشرویی، اعتماد، صداقت، جوشش و همکاری باشد. کودک بعد از ۵ تا ۶ سالگی علاوه بر والدین و دیگر اعضای خانواده، با افراد دیگری در خارج از خانواده چون همسالان و همبازی‌ها، دوستان، همدوره‌های مدرسه، معلمان و… رابطه داشته و از آنها تاثیر می‌پذیرد و تا حدی در آنها تاثیر می‌گذارد. والدینی که سعی می‌کنند کودکان خویش را بر مبنای معیار ارزش‌های ذهنی خود یا بر مبنای روش‌های تربیتی جوامع بیگانه تربیت کنند، به ناسازگاری اجتماعی آینده فرزند خود کمک کرده‌اند.

کودکان نامشروع در بیشتر کشورهای جهان شانس سالم زیستن را ندارند، زیرا جامعه معیار ارزشی خوبی نسبت به آنها ندارد. مردم اینگونه جوامع کودکان یادشده را مانند کودکان عادی متعلق به والدین شناخته شده نمی‌پذیرند، اغلب مردم آنها را از خود دور می‌کنند و گاه حرامزاده را کسی می‌دانند که خونش ناپاک است. مسلما این نوع رفتارها در کردار کودکان تاثیر می‌گذارد و به احتمال قریب به یقین واکنش‌های نامناسب آنان را به دنبال دارد.

در دوره کودکی ارتکاب جرم یا ربودن اشیایی که خوشایند کودک است و ارزش واقعی آنها را درک نمی‌کند، آغاز می‌گردد. بعدها در کودکستان و دبستان که با مفهوم «مال غیر» آشنا می‌شود، وسایل همسالان و همکلاسی‌های خود را می‌رباید، ولی این عمل را دزدی نمی‌داند، بلکه آن را برداشتن، کش رفتن و غیره می‌نامد. اطرافیان نیز به علت عدم قوه تمیز اعمال و رفتار کودک را مورد توجه قرار نمی‌دهند. کودک رفته رفته از همسایه‌ها، فامیل و دیگر انسان‌ها وسایلی را می‌رباید. نوع اشیای مسروقه در سنین مختلف و نیز در زمان و مکان‌های مختلف با توجه به وضع اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعه متفاوت است.

مثلا در زمان جنگ، کودکان برای حفظ حیات و رفع گرسنگی خود به غذا، لباس و در دوره صلح به اشیاء و مواد مختلف دیگر دستبرد می‌زنند. جرایمی چون دزدی و ولگردی بالاترین رقم بزهکاری کودکان را تشکیل می‌دهد.

بزهکاری نوجوانان و جوانان

دوره نوجوانی که معمولا از ۱۱ یا ۱۲ سالگی شروع می‌شود، متمم دوره کودکی است و دوره تحول جسمی و روانی فرد است. رشد سریع اعضا سبب بیداری هوس‌ها و احساسات و رویاهای گوناگون می‌گردد و از درون نوجوان فشارهایی را بر وی تحمیل می‌کند که برایش ناشناخته است. این فشارهای ناشناخته، نگرانی‌ها و هیجان‌هایی را در پی دارد که برای نوجوان تاکنون سابقه نداشته است. در این دوره اعضا و احساسات نوجوان برای تامین و درک لذت جنسی با یکدیگر همکاری می‌کنند و هرچه با عشق و زیبایی رابطه داشته باشد، بیشتر سبب هیجان ظاهری او می‌شود. تصورات و تخیلات شاعرانه و تعبیرات و تشبیهات او لذت‌آور و بی‌پایان است. به همین دلیل، نوجوانان زودتر از بزرگسالان تحت تاثیر عوامل مختلف اجتماعی قرار گرفته، مرتکب جرم می‌گردند. در این دوره پسران غالبا وسایل الکتریکی و وسایل نقلیه (دوچرخه، موتورسیکلت، اتومبیل) را به سرقت می‌برند.

در دوره جوانی فرد به رشد کامل عقلانی و جسمانی نزدیک‌تر می‌شود. هرچند دورانی شبیه نوجوانی را در خود احساس می‌کند. جوانی دوره بحران و زمان شورش است. جوان هر قدر به شناخت بیشتر خود و محیط نائل آید، به همان نسبت توقعش بیشتر می‌گردد. چون با شناخت بیشتر خود، فلسفه زندگی‌اش نیز تغییر می‌کند و در نتیجه می‌خواهد خود را با معیارهای دوران بلوغ هماهنگ سازد. به همین دلیل، با معیارهای والدین و معلمان خود اختلاف پیدا می‌کند و گاه ممکن است دامنه این اختلاف وسیع‌تر گردیده، او را به ستیزهایی با آنان بکشاند.

از دیگر مسائل و دشواری‌های دوره جوانی، تمایلات شدید جوانان به تماشای فیلم‌های سکسی و دیگر وسایر ارتباط جمعی است. البته تمایلات جنسی به یکباره در این دوره بروز نمی‌کند، بلکه در دوره جوانی افزایش می‌یابد و اگر تحریک و منع شود، احتمالا به صورت امیال مفرط جنسی درمی‌آید و به تمایلات شدیدتر منتهی می‌گردد که گاه به انحرافات جنسی می‌انجامد یا به صورت رفتارهای غیرعادی که برای جلب توجه جنس مخالف است، جلوه‌گر می‌شود.

تفریح و سرگرمی جوانان در عصر وسایل ارتباط جمعی، به طور روزافزون به صورت غیراخلاقی درآمده است. سینما و ویدئو و ماهواره به اغراق‌گویی در ارزش‌ها و تحریک احساسات جوانی و ماجراهای شادی‌بخش یا جنایی می‌پردازند و این تغییرات موجب عدم پذیرش رفتارهای جوانان توسط والدین می‌گردد که سرانجام موجب بروز کشمکش‌هایی بین آنان می‌شود. جوانان به دلیل تغییر شرایط اقتصادی و اجتماعی با مشکلات چندی مواجه می‌شوند و از جمله به آینده کاری و شغلی خود اطمینان ندارند که این خود می‌تواند مسئله بزرگی برای آنان فراهم آورد؛ زیرا جوانان در امر استخدام به دو نکته توجه دارند: پیداکردن شغلی که درآمد کافی و مطمئنی داشته باشند و رضایت از نوع کار.

اگر در جامعه‌ای روابط بر ضوابط برتری داشته باشد، افراد برای پیداکردن کار و تامین زندگی ممکن است به انجام هر کاری تن در دهند. به علاوه، در مواردی احتمال دارد کاری که پیدا کرده‌اند، رضایت آنها را فراهم نیاورد. این امر علاوه بر پایین آ‌وردن کیفیت کار، موجب فشارهای روانی یا عصبی می‌گردد و در نتیجه از فرد رفتارهای نامتعادل سر می‌زند. بدتر از همه، اگر در اینگونه کارها تامین وجود نداشته باشد، ناهنجاری رفتار شدیدتر می‌شود.

روانشناسان و کارشناسان امور تربتی بر این باورند که خودکشی، خودسوزی و ترک مدرسه در میان نوجوانان و جوانان، بخصوص دخترها، بیشتر مربوط به افرادی است که مشکلات عاطفی و رفتاری داشته‌اند و یا از نظر مالی در سطح پایینی بوده‌اند. دخترها معمولا وقتی به سن بلوغ می‌رسند، دنیای آرمانی خود را با داشتن امکانات مالی، پوشیدن لباس‌های مناسب و زیبا، استفاده از زیورآلات، زیبایی چهره، مورد توجه قرارگرفتن، آبرومند بودن خانواده، حرمت اجتماعی و ازدواج با جوانی که او را سعادتمند کند، به تصویر می‌کشند. عدم دسترسی دختران دم بخت، به این آرزوها، می‌تواند آنها را دلگیر و افسرده سازد.

اگر نوجوان یا جوان به این نتیجه برسد که خانواده، مدرسه دوستان به او بی‌توجه هستند، ممکن است واکنش‌های پرخاشگرانه از خود نشان دهد و یا به جامعه بدبین شده و در زمانی که خود را توانا احساس کند، از آن انتقام بگیرد. در مورد تربیت اولیه و پرورش شخصیت و تقویت اصالت این سرمایه‌های ملی باید بگویم که مهمترین امور در مورد آنها تلاش در تربیت اولیه آنهاست و در مورد تربیت اولیه آنها (تبعیض) خطرناک‌ترین فرایند است. تمایز دختر و پسر و قائل شدن تفاوت بین فرزندان موجد ناهنجاری‌هایی در بچه‌ها می‌شود که بعضا غیر قابل جبران هستند.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-روانشناسی کودک:بزهکاری کودکان



:: برچسب‌ها: بزهکاری کودکان , رفتار مناسب با کودکان , آزار کودکان ,
:: بازدید از این مطلب : 767
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 14 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

کنترل اجتماعی «به مکانیسم‌هایی اطلاق می‌شود که جامعه برای واداشتن اعضایش به سازگاری و جلوگیری از ناسازگاری به کار می‌برد» به مفهومی دیگر، کنترل اجتماعی به «مجموع عوامل محسوس و نامحسوسی که یک جامعه در جهت حفظ معیارهای خود به کار می‌برد و مجموع موانعی که به قصد جلوگیری افراد از کجروی اجتماعی در راه آنان قرار می‌دهد، گفته می‌شود و بالاخره کنترل اجتماعی را می‌توان «مجموعه‌ای از منابع مادی و نمادینی» دانست که در اختیار جامعه قرار دارد و برای حصول اطینان از همنوایی رفتاری اعضای خود با اصول و مقرراتی از پیش تعیین‌شده و مورد تایید، از آن استفاده می‌کنند.

کنترل اجتماعی در جامعه به دو شیوه متفاوت صورت می‌گیرد:

۱- از طریق اجبار: که بر اساس آن افراد را به پذیرش شیوه‌های زندگی و الگوهای رفتار جامعه، با به‌کاربردن وسایل گوناگونی نظیر مجازات‌های حقوقی و تنبیه، وامی‌دارند.

۲- از طریق اقناع: که بر اساس آن افراد را با وسایل گوناگون اقناع چون: تبلیغ، پاداش، اعتبار، اعطای درجه، تمجید کردن، تشویق و قدردانی، وادار به پذیرش هنجارهای اجتماعی می‌کند.

تبعیض بین دختر و پسر که برخاسته از یک سنت جاهلی است، از اولین سال‌های زندگی تخم نفرت در روح و ذهن کودک می‌کارد. سپس تبعیض بین فرزندان بر اساس زیبایی چهره، هوش برتر، جثه قوی‌تر و یا شیرین‌زبان‌تر باعث می‌شود در قلب آن‌که مورد بی‌توجهی قرار گرفته، حس رقابت منفی نسبت به دیگر خواهران و برادران ظهور و رشد کند و موجب بروز پدیده بسیار منفی پرخاشگری گردد.

از مسائل مبتلا به بسیاری از خانواده‌ها، پرخاشگری کودکان و ابراز خشم و خشونت غیرعادی نسبت به والدین، برادران و خواهران و حتی افراد کوچه و مدرسه و خیابان است. رفتار آنان به گونه‌ای است که موجبات رنج و زحمت والدین را فراهم می‌کنند و در مواردی وضعی پدید می‌آورند که دیگر قابل تحمل نیست و سبب شرمندگی اولیای آنهاست. آن‌چه در این بحث تعقیب می‌شود، معرفی مسئله پرخاشگری، آثار و عوارض آن عوامل پدیدآورنده و تشدیدکننده آن به منظور اصلاح و کنترل این حالت و یا دست کم تعدیل آن در کودکان نیست.

پرخاشگری کودک را می‌توان به عنوان رفتار تهاجمی تعریف کرد که کودک به قصد صدمه یا آسیب رساندن عمدی به افراد یا اشیا از خود بروز می‌دهد. پرخاشگری می‌تواند به صورت فیزیکی، کلامی یا در قالب تخریب اشیاء و لوازم و بالاخره زیر پا گذاشتن مقررات و قوانین در محیط زندگی با آگاهی قبلی تجلی کند.

آن‌چه در تعریف فوق حائز اهمیت است، قصد و نیت کودک و یا نوجوان است؛ یعنی یک رفتار آسیب‌زا در صورتی پرخاشگر محسوب می‌شود که از روی قصد و عمد به منظور صدمه زدن به افراد یا اشیاء صورت گرفته باشد. بنابراین با چنین تعریفی اگر نوجوان در هنگام بازی سهوا سبب شکستن پای دوست خود شود، کار او پرخاشگری محسوب نمی‌شود. اما اگر وی از روی عمد به ساق پای دوست خود لگد بزند، این رفتار او بدون تردید پرخاشگری تلقی می‌شود. رفتارهای پرخاشگری هنگامی به صورت اختلال در نظر گرفته می‌شود که به صورت پایدار و مستمر در ساختار رفتار نوجوان طی مدت زمان نسبتا طولانی مشاهده شود که البته پرخاشگری او بازتاب الگوهای کلی‌تر رفتارهای اطرافیانش در جریان اجتماعی شدن است.

خانواده برابر با همه دنیا

اجتماعی شدن فرآیندی است که طی آن کودک ناتوان به تدریج به شخص خودآگاه دانا و ورزیده در شیوه‌های فرهنگی که در آن متولد شده است، تبدیل می‌شود. فرآیند اجتماعی شدن کودک از خانواده شروع می‌شود. خانواده برای کودک کم سن و سال، معرف همه دنیایی است که او را احاطه کرده است. تصویر خود در نزد کودک، انعکاس احساسی است که اعضای خانواده نسبت به او دارند. رابطه میان کودک و مادر در پایان نخستین سال زندگی کودک دچار تغییراتی می‌شود. زیرا در آن هنگام کودک نه‌تنها شروع به سخن گفتن می‌کند، بلکه می‌تواند بایستد. بیشتر بچه‌ها در حدود چهارده ماهگی می‌توانند به تنهایی راه بروند. در سال‌های دوم و سوم، توانایی فزاینده‌ای برای درک کنش‌های متقابل و عواطف سایر اعضای خانواده پیدا می‌کنند. کودک یاد می‌گیرد چگونه دیگران را خوشحال و یا ناراحت کند. کودک دو ساله، اگر یکی از والدین نسبت به دیگری خشمگین شود، دلتنگی نشان می‌دهد و ممکن است یکی یا دیگر را چنانچه به طور آشکارا ناراحت باشد، در آغوش گیرد. کودک در همان سن همچنین می‌تواند برادر یا خواهر یا پدر یا مادر را اذیت کند.

در طول دوره یک تا پنج سالگی، کودک همچنین نظم و انضباط را می‌آموزد که یک مفهوم آن یادگرفتن کنترل نیازهای بدنی و برخورد با آنهاست. بچه‌ها یاد می‌گیرند چطور به طرز مودبانه‌ای غذا بخورند. آنها همچنین یاد می‌گیرند که در زمینه‌های مختلف فعالیتشان بویژه هنگامی که با بزرگ‌ترها در کنش متقابل هستند، مواظب رفتار خود باشند. در این سنین، خشم زمانی بیشتر دیده می‌شود که کودک خسته یا گرسنه باشد یا با مداخله بیش از اندازه بزرگتر او بازی‌اش را قطع کند، عصبانی می‌شوند و از روی خشم اشیا را پرتاب می‌کنند یا به آنها لگد می‌زنند. ابراز خشم و پرخاشگری مانند بسیاری از مشکلات رفتاری دیگر، نمایانگر تعارض بین شخصیت در حال رشد کودک با شخصیت و نگرش‌های والدین است.

عصبانیت در دوران کودکی تا حدی عادی است، ولی به تدریج کودک به علت رشد شخصیتی بر خود مسلط می‌شود. غیظ و خشم ممکن است به علت احساس رنجش عمیق کودک بر اثر بی‌عدالتی یا تبعیض اولیا باشد، ولی در بیشتر مواقع ممکن است علت آن تضادها و کشمکش‌های درونی کودک در مقابل عوامل آزاردهنده یا احساس عجز و ناتوانی باشد.

غیظ و خشم کودک به صورت مختلف، مانند فریاد کشیدن، گریه‌کردن، خود را به زمین زدن و به خاک مالیدن، گازگرفتن، دشنام دادن و شکستن اشیاء و حتی کتک زدن خود یا دیگران تظاهر می‌کند. این حالت اکثرا از دو یا سه سالگی یعنی در دوره منفی‌گری یا مقاومت دیده می‌شود. حتی گاهی ممکن است خیلی زودتر نیز دیده شود و در پسرها شایع‌تر از دختران است. این حالت معمولا زیانی به کودک نمی‌رساند، ولی اگر ادامه یابد، باعث عدم رشد اجتماعی و وجدان اخلاقی می‌شود و در نتیجه در مراحل بعدی زندگی ممکن است منجر به اختلالات شخصیتی شود.

در کودکان بزرگ‌تر اگر بروز کند، آن را یک نوع بازگشت به مراحل کودکی تعبیر و توجیه می‌کند. پرخاشگری در خانواده‌های سختگیری که از تنبیه بدنی در تربیت کودک استفاده می‌کنند، بیشتر دیده می‌شود و نیز برخی از پرخاشگری‌ها در خانواده‌هایی که اجازه پرخاشگری به طفل داده می‌شود و هرگز به طور سریع بعد از این رفتارها کودک را مورد سوال قرار نمی‌دهند، ریشه می‌دواند.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-مشاور کودکان:کنترل اجتماعی کودکان



:: برچسب‌ها: کنترل اجتماعی کودکان , کنترل خشم در کودکان , کنترل پرخاشگری کودکان ,
:: بازدید از این مطلب : 633
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 14 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

آینده کودکان و برآوردن کردن آروزهایشان

ما همه می‌خواهیم فرزندانمان افرادی موفق در زندگی باشند که بتوانند در برابر دنیای خشن و نامطمئن امروزی، با شجاعت و انسانیت ظاهر شوند. امروزه، رسیدن به این هدف، کار آسانی نیست. اولیاء، دیگر نمی‌توانند از همان روش‌های تربیتی استفاده کنند که برای گذشته مناسب بود. این روش‌ها شاید برای گذشته مناسب بود، ولی امروز نتیجه‌بخش نیست.

چهل سال پیش برای اولیاء تقریبا بدیهی می‌نمود که فرزندانشان در آینده افرادی آماده، توانا و علاقه‌مند به رویارویی با دنیای خارج باز بیایند. ولی امروز، چنین موضوعی صدق نمی‌کند. حالا بعضی از جوانان اجازه می‌دهند که برخی از مسائل – حتی احتمال جنگ اتمی یا مسائل محیط زیست یا فاجعه‌های اقتصادی – میل به پیشرفت را در آنان تضعیف کند و در آنان نوعی تفکر پوچ‌گرایانه به وجود آورد. حتی افراد خوش‌بین و سخت‌کوش نیز امروز می‌بینند که مدارک دانشگاهی به تنهایی و به خودی خود، کلید موفقیت آنها در زندگی نیست. بسیاری از جوانان، امروز معتقد نیستند که بتوانند به تنهایی در زندگی موفق شوند. تبدیل شدن به یک فرد مستقل از نظر مالی، هر روز غیر ممکن‌تر از روز قبل به نظر می‌رسد. آیا هیچ زمانی از تاریخ را به یاد می‌آورید که هزینه زندگی اینچنین بالاتر از سطح درآمد شخصی باشد که تازه وارد بازار کار شده است؟ با این حال، امروز بچه‌ها چنان تربیت می‌شوند که در مقایسه با اولیای خود، از زندگی انتظارات بیشتری در مدت زمان کمتری دارند. درس لازم برای اولیاء از قرار زیر است: اگر می‌خواهید فرزندانتان مستقل باشند، به آنها یاد بدهید که چگونه کوشش کنند، چگونه رقابت کنند و چگونه به هدف برسند.

در تمامی سال‌هایی که تجربه کار با اولیاء را داشته‌ام، هیچ‌گاه ندیده‌ام که چنین درصد بالایی از آنها، تا این حد نگران آینده اقتصادی فرزندان خود باشند. هیچگاه نیز اینچنین تعداد زیادی از جوانان را نگران آینده خود ندیده‌ام. یک پدر نگران، روزی نزد من آمد و گفت: من سه پسر نوجوان بین سیزده تا نوزده سال دارم و فقط یکی از آنها می‌داند که در آینده چه کاری را می‌خواهد دنبال کند. دو پسر دیگرم اصلا به نظر نمی‌رسد که به فردای خود فکر کنند. آنها می‌گویند که می‌خواهند پولدار شوند، چیزهای خوبی داشته باشند، مسافرت کنند و از من و مادرشان زندگی بهتری داشته باشند. بسیار خوب – ولی چگونه می‌خواهند به یک زندگی برسند که دست کم، به خوبی زندگی ما باشد. به نظر نمی‌رسد که آنها به چگونگی رسیدن به خواسته‌هایشان فکر کنند.

نگرانی اینگونه اولیاء منطقی است. در عین حال آنها نمی‌دانند که چگونه می‌توانند به فرزندان خود کمک کنند تا به رویاهای خود، برای داشتن یک شغل موفق و یک زندگی خوب، جامه عمل بپوشانند. جای تعجب نیست، چرا که جامعه اولیاء انتظارات فراوانی دارد. کدام نقش دیگری این همه مسئولیت‌های مختلف را برعهده یک نفر قرار می‌دهد: الگوی رفتاری، معلم، دکتر و پرستار، سکرتر، راننده، آشپز، متخصص تغذیه و خانه‌دار؟ آیا هیچ شغل دیگری را به سختی ولی‌بودن سراغ دارید که هیچ‌گونه آموزش، تجربه و آماده‌سازی را نیز طلب نکند؟

مسئولیت پدر یا مادر بودن همیشه سنگین بوده است. این مسئولیت در دنیای متغیر، پیشرفته و پررقابت امروز، سنگین‌تر نیز شده است. لازم است که اولیاء، در اولویت‌ها و روش‌های تربیتی خود تجدیدنظر کرده و بر روی دادن مهارت‌ها و انگیزه‌هایی تمرکز کنند که لازمه استقلال و خوشبختی آینده فرزندانشان می‌باشد. فقط تحت این شرایط است که کودکان ما یاد می‌گیرند که برای خود هدف‌هایی تعیین کرده و به آنها برسند.

برای رسیدن به این مقصود، من توصیه می‌کنم که بیایید با هم نگاه تازه‌ای داشته باشیم به روحیه پیشرو، اخلاق کاری و آرزوی استقلال در خصوصیات سنتی انسان‌های موفق: یعنی شهامت، حسن تدبیر، انعطاف‌پذیری و نوعی روحیه ماجراجویی. اگر اولیاء بتوانند این خصوصیات را در فرزندان خود پرورش دهند، آنگاه فرزندانشان در آینده انسان‌هایی پیشرو خواهند بود و ممکن است کیفیت زندگی فرزندانشان به عنوان افراد بالغ، فقط به همین موضوع بستگی داشته باشد، موضوعی که خیلی آن را سرسرانه می‌گیرند، ولی دارای اهمیت بالایی است.

اگر ما موفق شویم که این صفات را در فرزندانمان پرورش دهیم، آنگاه به این هدف خواهیم رسید که فرزندانی مستقل، متکی به نفس و خوشبخت را تحویل جامعه می‌دهیم.

– استقلال به آنها آزادی انتخاب و شهامت قبول مسئولیت خود را می‌دهد. به آنها کمک می‌کند تا هویت و یگانگی خود را در دنیایی حفظ کنند که هر فرد با یک شماره شناسنامه، شماره گواهینامه و شماره حساب بانکی شناخته می‌شود.

– اتکاء به نفس، خطرات ورود به اقتصاد در حال تغییر مداوم را خفیف‌تر می‌سازد و به افراد کمک‌های شایان ذکری می‌کند.

– اگر کیفیت زندگی برای ما اهمیت داشته باشد، رفاه مادی یک شرط لازم است. رفاه مادی نتیجه دست‌یافتنی زحمت‌کشیدن و خلاقیت است که باعث راحتی انسان است.

تاکنون، متخصصین تربیت کودکان به این موضوع توجه زیادی نداشته‌اند که با چه روش‌هایی می‌توانیم کودکان خود را تربیت کنیم تا در آینده به استقلال مالی – بله، حتی ثروت – برسند و با این وجود افرادی موجه و پایبند به ارزش‌های معنوی باشند. فرزندانی که بتوانیم به آنها افتخار کنیم.

من می‌خواهم در این مقاله همین کار را انجام دهم. من روش‌های آزمایش‌شده‌ای را مطرح خواهم کرد که به شما نشان دهد چگونه در کودکانتان صفاتی را به وجود آورده و پرورش دهید تا در شرایط سخت اقتصادی امروز و آینده موفق باشند. نظریه‌ای من متکی است به تجربیات طولانی‌ام به عنوان یک ولی، یک مربی کودکستان، یک استاد دانشگاه، مدیر یک برنامه دولتی برای پرورش اولیه کودکان، مشاور امور حرفه‌ای، مشاور تحصیلی و بالاخره یک مادرخوانده.

 

خانه بزرگی که شوهرم و من در آینده می‌کنیم، خانه موقت فرزندخوانده‌های زیادی بوده که تعداد آنها گاهی به نه نفر می‌رسیده است. هر چند جدا شدن از این کودکان برای همسرم و من سخت بود، ولی همیشه بازگشت یک کودک به کانون خانواده اصلی خود برای ما شادی‌بخش بود. مشاهده چگونگی یادگیری و رشد این کودکان به من نقطه‌نظر جدیدی داد از چگونگی سازگاری کودکان با بحران‌های زندگی. این کودکان که خانه ما خانه آنها نیز بود، ضربات روحی سختی دیده بودند که سزاوار آن نبودند. ولی می‌دیدم که چگونه ایستادگی می‌کردند، سازگار می‌شدند و دوباره روحیه خود را بازمی‌یافتند. اینها همه به من درس‌های بزرگی در رابطه با تجربه بلوغ معنوی می‌داد.

هر یک از شغل‌هایی که داشته‌ام، مرا در موقعیت ارتباطی صمیمانه و عاطفی با هزاران مادر، پدر و کودک قرار داده است. خیلی از کارهای من طی آن سال‌ها شامل مشاوره با والدین در مورد کمک به فرزندان آنها برای رسیدن به حداکثر قابلیت به نسبت سنشان بوده است. من سوالاتی را به خاطر می‌آورم که اغلب پرسیده می‌شد. مثلا مریم دختر هجده‌ساله‌ای را به یاد می‌آورم که تازه از دبیرستان فارغ‌التحصیل شده بود.

مریم می‌گفت: «من می‌دانم که مادرم بهترین آرزوها را برای من دارد، ولی او هیچ‌گاه به من یاد نداد که چگونه خود را به این آرزوها برسانم.»

گاهی اوقات بچه‌هایی که بزرگ شده‌اند، پدر و مادر خود را مسئول گرفتاری‌هایشان در زندگی می‌دانند. برای مریم، لغت «حرفه» به صورت یک ناسزا درآمده بود، چرا که پدر و مادر او اصرار فراوانی داشتند که او حرفه‌اش را انتخاب کند. مریم از من می‌پرسید: «من چگونه می‌توانم بدانم که در زندگی چه کاری می‌خواهم انجام دهم، وقتی که هنوز به اندازه کافی زنگی نکرده‌ام.»

اگر پدر و مادرها معنی واقعی تحصیل و کار را به فرزندان خود یاد می‌دادند، بسیاری از این نارضایتی‌ها پیش نمی‌آمد. ما امروز افراد بسیاری را می‌بینیم که از کار خود راضی نیستند. با دادن اطلاعات و پشتیبانی به آنها سعی می‌کنم در زندگی خودشان جهش ایجاد کنند. من سعی می‌کنم آن‌چه را انجام دهم که والدین آنها می‌بایست سال‌ها قبل با فرزندان خود انجام می‌دادند.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-روانشناسی کودکان:آینده کودکان و برآوردن کردن آروزهایشان



:: برچسب‌ها: آینده کودکان , آرزوی کودکان , اعتماد به نفس کودکان ,
:: بازدید از این مطلب : 644
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 14 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

آیا کودک شما می‌تواند بگوید: «من ترجیح می‌دهم که خودم باشم؟

تصویر درونی چیست؟
اساسا یعنی نظر انسان راجع به خود: در مورد خودم چه فکری می‌کنم؟ فکر می‌کنم چه کارهایی از دست من برمی‌آید؟ فکر می‌کنم دیگران چه نظری نسبت به من دارند؟ تصویر درونی افراد، متغیر است، زیرا احساس ما نسبت به خود، روز به روز و سال به سال در حال تغییر است، ولی سنگ بناهای اولیه تصویر درونی افراد در کودکی و در واقع از دوران نوزادی چیده می‌شود.
تصور کنید که تصویر درونی، نهالی است که در شخصیت کودک شما کاشته شده است. به تدریج که این نهال بزرگ‌تر می‌شود، برگ‌های کوچکی از داخل آن سر برون می‌آورند. تصور کنید که صفات دلخواهی که می‌خواهید کودکتان داشته باشد، همان برگ‌های تازه و شفافی است که از این نهال می‌روید. با مراقبت، این نهال به رشد خود ادامه می‌دهد و درختی بلند و تنومند می‌گردد. به همین صورت، تصویر درونی یک کودک، در صورت مراقبت صحیح مانند این نهال رشد می‌یابد.

ضمیر همه کودکان به اندازه کافی رشد نمی‌یابد که تبدیل شوند به جوانانی با تصویر درونی مستحکم. این نقیصه می‌تواند یک معضل عظیم در تمام ابعاد زندگی باشد. ناامیدی نسبت به خود و احساس بی‌ارزش بودن همراه آن، معمولا در رفتارهای منفعل، دنباله رو بودن، عدم اعتماد به نفس، حساسیت شدید به انتقاد، کمبود خلاقیت و محدودیت توانایی در ایجاد ارتباطات گرم عاطفی متجلی می‌شود. برای کودکان امروز کنارآمدن با شرایط دشوار زندگی، بدون اتکاء به یک تصویر درونی قوی کار مشکلی خواهد بود.
به همین دلیل است که ما امروزه، بیش از هر وقت دیگر باید با دقت و تفکر بیشتری نقش خود را به عنوان ولی ایفاء کنیم. ولی نکته مثبت در این‌جا است که ما می‌توانیم مهارت‌های لازم را برای ایجاد یک تصویر درونی مثبت به کودکان خود یاد دهیم. اولیایی که نگران تصویر درونی ضعیف فرزندان خود هستند، می‌توانند از روش‌های توصیه شده در این قسمت کمک بگیرند تا روند نزولی این تصویر درونی را معکوس سازند. به تدریج که به توصیه‌های من عمل می‌کنید، شناخت کودکان شما از «من» درونشان قوی‌تر می‌گردد. آنگاه در آینده توانایی بیشتری برای اداره زندگی خود خواهند داشت.

چگونه «خویشتن» کودک را از بدو تولد پرورش دهیم
شما نمی‌توانید دید مناسبی از تصویر درونی فرزندتان داشته باشید، بدون آن‌که ابتدا تصویر درونی خود را بررسی کنید. زیرا انتقال نسبی تصویر درونی اولیاء به فرزندشان تا حدودی اجتناب‌ناپذیر است. به همین دلیل است که ارزیابی تصویر درونی خود شما، به شما در مورد نوع الگوهای شخصیتی که به کودکتان می‌آموزید، اطلاعات مهمی می‌دهد.

بعضی والدین این اشتباه را مرتکب می‌شوند که به تصویر درونی کودک اهمیت می‌دهند تا زمانی که متوجه می‌شوند فرزندشان نشانه‌هایی از یک تصویر درونی ضعیف، مانند احساس حقارت یا تردید داشتن را از خود نشان می‌دهد. این نشانه‌ها معمولا زمانی بروز می‌کند که کودک به مدرسه قدم می‌گذارد. ولی ما می‌توانیم از بدو تولد، به کودک خود کمک کنیم که برای خود تصویر درونی مثبتی بسازد. در این‌جا به شما توضیح می‌دهم که چکار کنید تا کودک شما احساس کند که دنیای خارج از رحم نیز، جای خوبی است.

اعتماد کنید
یک نوزاد احتیاج عاجزانه‌ای به ایجاد دلگرمی و اعتماد به دنیای عجیبی که ناخواسته وارد آن شده است، دارد. نوزاد احتیاج دارد که احساس کند در محیط او افرادی وجود دارند که می‌تواند روی آنها حساب کند و به آنها برای برآورده ساختن کلیه احتیاجات خود اعتماد کند: «گرسنه‌ام»، «خیس کرده‌ام»، «سردمه»، «گرممه»، «احساس تنهایی می‌کنم»، «حوصله‌ام سر رفته است»، «باد گلو دارم»، «بگذار صدایت را بشنوم.»

هنگامی که کودک ببیند که دائما به فریادهای او برای کمک یا توجه رسیدگی می‌شود، شروع می‌کند که ارزش خود را باور کند. احساس اعتماد نوزاد به محیط پیرامون خود فقط در نتیجه برآورده ساختن همه احتیاجات به او دست می‌آید. این اولین قدم برای رسیدن به احساس اعتماد به نفس برای تمام عمر است: «من برای خودم کسی هستم!»
احساسات کودکان باید در نظر گرفته شود. کودکان از لحن صدای شما و نحوه لمس کردنشان توسط شما، می‌توانند بفهمند که شما ناراضی یا مایوس هستید. آیا تا به حال دقت کرده‌اید که اگر نوزاد گریان خود را با خشونت بغل کنید، گریه او شدیدتر می‌شود؟ اعتراضات بعضی از نوزادان طولانی‌تر و به دفعات بیشتر است، در حالی که به نظر می‌رسد بعضی دیگر آنقدر حساس نیستند. طبیعت نوزادان فردگرایانه است (فقط به فکر خواسته‌های خود هستند)،

ولی در عین این‌که سرشت هر کودک متفاوت است، همه نیازهای کودک می‌بایست برآورده شود، تا «خویشتن» کودک پایه‌ریزی شود. ما امروز می‌دانیم که نوزادانی که به احتیاجات آنها اصلا رسیدگی نمی‌شود، در آینده در معرض اختلالات شخصیتی قرار خواهند گرفت یا این‌که ضعیف شده و حتی می‌میرند. با برآوردن احتیاجات جسمی، روحی و فکری نوزادانتان، می‌توانید در جهت سلامت «خویشتن» آنان هدف‌گیری کنید.

پرورش روحی نوزاد
اگر نوزاد می‌توانست حرف بزند، شاید می‌گفت: «مامان، بابا، ببینید من کمی احساس تنهایی می‌کنم؛ بیایید مرا بلند کنید، در آغوشم بگیرید و با من صحبت کنید.» یا این‌که می‌گفت: «برای من یک عروسک کوکی جدید بگیرید. حوصله‌ام سر رفته است. دائم به همان پرنده‌های قرمز چرخان خیره شده‌ام که همان آهنگ همیشگی را می‌نوازد. هرچه باشد، الان دیگر پنج ماهه هستم.»

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-مشاوره کودک و نوجوان:تصویر درونی کودک چیست؟



:: برچسب‌ها: تصویر درونی کودک , پرورش روحی کودک , حریم خصوصی کودک ,
:: بازدید از این مطلب : 652
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 14 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

کودک شما در حرکت

بابا، مامان، مواظب باشید، دارم می‌آیم. من دیگر یک نوزاد درمانده وابسته نیستم. من چهار دست و پا راه می‌روم. من دیگر می‌توانم خودم حرکت کنم. پدر مادر عزیز، من شما را دوست دارم، ولی کم‌کم دارم به خودم و همه شاهکارهایم می‌بالم. من این مرحله را «دوره سه‌بُعدی» نامیده‌ام. کودک سه بُعدی، به ولایت، بُعد جدیدی می‌بخشد. او حالا رشید و عامل حرکت خود می‌باشد. چُرت زدن‌های کودک، تنها وقفه در جنب و جوش بی‌وقفه روزانه او است.

نتایج مراقبت‌های قبلی، همراه با برنامه طبیعت برای رشد کودک شما، در این زمان متجلی می‌شود. این دوره برای اولیاء دوره آسانی نیست. «خویشتن» نوشکفته کودک شما می‌خواهد که زندگی بر وفق مراد او باشد. توانایی‌های خود را بیشتر از واقعیت‌ها می‌بیند و قدرت والدین را دست کم می‌گیرد. مورد «آنیتا» را در نظر بگیرید. او کار می‌کند و باید دختر سه ساله خود «نانسی» را صبح‌ها به مهد کودک برده و سر ساعت هشت در محل کار خود حاضر شود. او می‌گفت: من هیچگاه نمی‌توانم با آرامش و فکر راحت در محل کار خود حاضر شوم. نانسی و من هر روز صبح دعوا داریم. او می‌خواهد لباس مهمانی خود را در مدرسه بپوشد و من می‌گویم که او باید شلوار جین بپوشد. همیشه موضوعی برای جنجال وجود دارد. این کشمکش باید تا کی ادامه پیدا کند؟ من دیگر تحمل حاضر جوابی‌های او را ندارم. یکی از این روزها او را کتک جانانه‌ای خواهم زد. من دانستم که باید خود را وارد معرکه کنم و نانسی را از یک کتک خوردن نجات هم. (من برخلاف عقیده بعضی از اولیاء اعتقادی ندارم که «دلیل نرمی نشیمن‌گاه انسان، برای آمادگی داشتن آن برای کتک خوردن در سن کودکی بوده است.»)

از آنیتا پرسیدم: آیا به نانسی گفتی که به چه دلیلی شوار جین برای مدرسه رفتن بهتر است؟

آنیتا پاسخ داد: البته که گفتم. به او گفتم که شلوار جین در زمین بازی پاهای او را محافظت می‌کند. در ضن گفتم که اگر شلوار جین او لک شود، برای من مهم نیست، ولی اگر لباس مهمانی او لک شود، هم من ناراحت می‌شوم و هم خود او. ولی نانسی آدم را خسته می‌کند. حاضر نیست دست بردارد. آن‌چه بین عصبانیت آنیتا و اشک‌های نانسی وجود داشت، کشمکش اراده دو فرد در برابر یکدیگر بود.

در این مورد خوب فکر کنید. آیا همه ما دوست نداریم که آن‌چه که به ما احساس منحصربه‌فرد بودن می‌دهد را به نمایش بگذاریم؟ من به آنیتا چنین توصیه کردم: به نانسی بگو که می‌تواند با پیراهن خود یک بار به مدرسه برود تا آن را به معلمان و دوستان خود نشان دهد، ولی بعد از آن باید دوباره با شلوار جین به مدرسه برود. سعی کن به معلم‌های او هم بسپاری تا موضع تو را تایید کنند. این راه‌حل موثر بود: نانسی خوشحال بود از این‌که همه لباس زیبای او را دیده‌اند و از آن پس صبح‌ها برای مادر و دختر کمتر فشارآفرین بود.

موضوع این نیست که ما با اجازه دادن به کودک برای رسیدن به خواسته خود در برابر او تسلیم شده‌ایم، بلکه بدین طریق افکار و احساسات مستقلانه او را محترم شمرده‌ایم و اعمال او را به عنوان اولین نشانه‌های استقلال در عمل به جا آورده‌ایم و نه به عنوان حمله به مقام ما به عنوان ولی. بگذارید کودک شما حس کند که می‌تواند طبق میل خود رفتار نماید (و با نتایج آن نیز روبرو شود).

به این موضوع از دریچه دید کودک بنگرید. او شروع کرده است به تعیین حد و مرز محدوده شخصی خود. خوردن، پوشیدن، استراحت، بازی کردن و اجابت مزاج، تنها محدوده‌های قابل تصمیم‌گیری برای او است. شما می‌توانید انتظار داشته باشید که به تدریج که کودک استقلال خود را می‌یابد، قدرت ولایت شما پایین بیاید. این مبارزه معمولا با نشانه‌هایی شروع می‌شود از قبیل اصرار کودک بر این‌که خودش جوراب خود را به پا کند، یا این‌که خودش با قاشق غذایش را بخورد و لباسی را که می‌خواهد بپوشد، انتخاب کند. چرا نباید از این نشانه‌های اولیه روحیه مستقل او حمایت کنید و هنگامی که آن را در حال تبلور می‌بینید، او را تشویق کنید؟ حتی اگر برای شما باعث کمی زحمت می‌شود. مگر ما به دنبال استقلال نیستیم؟

دادن استقلال بیشتر به کودکان در کارهای روزمره

موقعیت‌هایی را ایجاد کنید که کودک در آنها امکان انتخاب داشته باشد. به جای آن‌که تعداد انتخاب‌ها نامحدود باشد، تعداد آنها را به دو انتخاب محدود سازید. مثلا: «آیا آب پرتقال می‌خواهی یا شیر؟» این برای خویشتن کودک یک پیروزی محسوب می‌شود و در عین حال والدین تصمیم گرفته‌اند که کودک چه خواهد خورد. این کار کمک می‌کند که کودک در یک چارچوب منطقی احساس قدرت کند. مسائل، معمولا هنگامی بروز می‌کند که ولی سعی می‌کند به کودک امکان انتخاب بدهد، در حالی که واقعا انتخابی وجود ندارد. مثلا می‌پرسد: «می‌خواهی بیایی داخل خانه؟» اگر جواب کودک منفی باشد، در حالی که او واقعا باید بیاید به داخل خانه، آنگاه باید منتظر دردسر باشید. بهتر است در چنین موقعیتی بگوید: ۱۰ دقیقه دیگر وقت داری که بازی کنی و بعد از آن وقت آن خواهد بود که بیایی به داخل خانه.

از آن‌جا که با دادن ۱۰ دقیقه وقت برای پایان دادن به آن‌چه که انجام می‌دهد، احترام خود را به او نشان داده‌اید، هنگام آمدن به خانه کج‌خلقی کمتری خواهد داشت. (معصومیت کودکان در برابر گذشت زمان همیشه برای من جالب است. اگر از یک بچه دو یا سه ساله بپرسید که: «می‌خواهی قبل از حمام‌کردن ۱۰ دقیقه بازی کنی یا پنج دقیقه؟» معمولا عدد آخر را انتخاب می‌کند، بدون آن‌که در نظر بگیرد که این انتخاب در و اقع به ضرر او است.) من هنگامی که می‌خواهم توجه کودکی را به خود جلب کنم، حرف‌هایم را به صورت آواز بیان می‌کنم (بچه‌ها در مورد کیفیت صدای شما وسواس ندارند): «وقت حمام است، حمام است، حمام است… لا، لا، لا، لالالا» توجه بچه‌ها به آواز خواندن من جلب می‌شود و همراه من در حال آوازخواندن به حمام می‌آیند. این کار موثر است و نتیجه آن یک مبارزه کمتر برای قدرت است.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-مشاور کودکان آنلاین:کودک شما در حرکت



:: برچسب‌ها: مهارت گفتاری کودک , کودک , کنترل اجتماعی کودکان ,
:: بازدید از این مطلب : 652
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 14 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

بسیاری از روانشناسان کودک و روانکاوان علل رفتارهای انحرافی را بر حسب نقص شخصیت فرد کجرو توجیه و تبیین می‌کنند و بر این باورند که برخی از گونه‌های شخصیت بیشتر از گونه‌های دیگر گرایش به تبهکاری و ارتکاب جرم دارند. در واقع آنان کژرفتاری‌ها را پیش از آن‌که به ژن‌های غیرعادی یا کروموزوم‌های اضافی نسبت دهند، به تجربه‌های تلخ دوران کودکی که معلول روابط ناسالم بین فرد و محیط اجتماعی او است، می‌دانند.

«واژه شخصیت» در زبان روزمره معانی گوناگونی دارد؛ مثلا وقتی در مورد کسی گفته می‌شود «بسیار باشخصیت» است، غالبا درجه کارآیی و جاذبه اجتماعی وی موردنظر است و گاه نیز کلمه شخصیت به منظور توصیف بارزترین ویژگی شخص به کار می‌رود، مثلا گفته می‌شود فلان کس «شخصیت پرخاشگر» یا «شخصیت تبهکار» دارد.

آسیب‌های اجتماعی کودکان
روانشناسان در تعریف دقیقی از شخصیت اتفاق نظر ندارند، ولی در بحث از آن بیش از هر چیز به تفاوت‌های فردی توجه دارند؛ یعنی ویژگی‌هایی که یک فرد را از افراد دیگر متمایز می‌کند. با این حال، در بحث حاضر مراد ما از شخصیت، الگوهای رفتاری و شیوه‌های تفکر معینی است که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین می‌کنند.

شخصیت چیست؟
شاید بسیاری از ما در مکالمات روزمره بارها این کلمه را گفته و یا شنیده‌ایم که یک نفر را فاقد آن و دیگری را دارای کامل‌ترین نوع آن قلمداد کرده‌ایم. به راستی شخصیت چیست؟ «جورج کلی شخصیت را روش خاص هر فرد در جست‌وجو و پیداکردن و تفسیر معنای زندگی می‌داند. به بیان دیگر «شخصیت، امکان پیش‌بینی آن‌چه را که فرد در موقعیتی خاص انجام خواهد داد، فراهم می‌کند.»

با توجه به تعاریف فوق به نظر می‌رسد چندین تضاد آشکار در برداشت ما از شخصیت وجود دارد: این تضادها عبارتند از:

۱- هیچ دو نفری دقیقا شخصیت یکسانی ندارند. به بیان دیگر، هر کس دارای شخصیت منحصربه‌فردی است.

۲- شخصیت یک فرد می‌تواند هم ثابت و هم انعطاف‌پذیر باشد.

۳- شخصیت از دو عامل وراثت و محیط و تعامل آنها شکل می‌گیرد.

از این تضادهای آشکار می‌توان گفت که این امر کاملا ممکن و عملی است که شخصیت یک فرد هم منحصربه‌فرد و در عین حال دارای خصوصیات مشترک باشد و نیز این خصوصیات در طی زمان می‌توان هم ثابت و هم دستخوش تغییر باشد و نیز این که وراثت و محیط هر دو در شکل‌گیری شخصیت نقش دارند.

از دیدگاه فروید، شخصیت انسان به مثابه قطعه یخ بسیار بزرگی است که در اقیانوسی شناور است و فقط قسمت کوچکی از آن آشکار و در سطح آگاهی است (خودآگاه) و بخش عمده آن زیر آب یعنی در ناخودآگاه قرار گرفته و دنیای وسیع خواست‌ها و تمایلات و انگیزه‌ها و عقاید سرکوب‌شده‌ای است که انسان از آنها آگاهی ندارد (ناخودآگاه) این بخش ناخودآگاه، در حقیقت تبیین‌کننده اصلی رفتارهای ما انسان‌ها است.

ساختار شخصیت شامل سه لایه «نهاد»، «من» و «من برتر» است:

۱- نهاد:

نهاد یا به اصطلاح قدما «نفس اماره» سرچشمه نیروی نفسانی بوده از غرایز اولیه ناخودآگاه انسان است که هیچ‌گونه قید و بندی نمی‌شناسد و فعالیت بر آن بر اصل لذت استوار است و می‌خواهد به سرعت ارضا شود. این نیروی روانی که ناشی از اعمال حیاتی و سوخت و ساز بدن است، مایه زندگی و پایه اصلی شخصیت است و من و من برتر از آن منشعب می‌شوند و برای فعالیت‌های خود نیروی لازم را از آن می‌گیرند.

«نهاد» برای کاستن یا از بین بردن تنیدگی‌ها و ناراحتی‌ها، یعنی پیروی از «اصل لذت» دو نوع فعالیت در اختیار دارد. یک «واکنش بازتابی» و دیگر «نخستین گام کامیابی» واکنش بازتابی شامل مجموع حرکات غریزی و افعال خود به خودی است. مانند سرفه، عطسه و خمیازه و یا پا بر زمین کوفتن و ظاهرا بی‌دلیل به چپ و راست قدم زدن و جست و خیز کردن (در کودکان) این کنش‌ها معمولا سبب کاستن تنیدگی می‌شوند و تا حدی رنج و ناراحتی را از بین می‌برند.

اما «نخستین گام کامیابی» متضمن واکنش روانی پیچیده‌تری است و موجب به تصور درآوردن چیزهایی می‌شود که می‌توانند تنیدگی‌هایی را که از بین بردنشان از عهده حرکات انعکاسی یا بازتابی خارج است، کاهش دهند؛ مثلا سبب می‌شوند که آدم گرسنه غذا را در نظر خود مجسم سازد. یا اگر آرزوی نیل به مقام یا به دست آوردن مالی دارد، در عالم خیال شاهد مقصود را در آغوش گیرد.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-مشاوره کودکان تلفنی:آسیب‌های اجتماعی کودکان



:: برچسب‌ها: آسیب‌های اجتماعی کودکان , آزار کودکان , آینده شغلی کودکان ,
:: بازدید از این مطلب : 605
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 14 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

صبح شده و شما مثل بسیاری از روزهای دیگر برای گرفتن نان تازه به نانوایی رفته‌اید. بعد از کلی انتظار نان را خریده و همراه با پنیر، خامه و وسایل صبحانه به خانه برمی گردید. همه در کنار سفره جمع شده اند و در حال خوردن صبحانه هستند. حال با این همه زحمت و مشقت که تحمل کرده‌اید، می‌بینید که کودک شما صبحانه نمی‌خورد.

تا به حال به این موضوع فکر کرده‌اید که چرا کودکتان صبحانه را راحت نمی‌خورد و در بعضی مواقع به شیطنت می‌پردازد و یا به وسیله شیطنت از خوردن صبحانه صرفنظر می‌کند؟ شاید عده‌ای از شما علت این کار کودکتان را به پای بچگی و یا شیطنت او بگذارید، در صورتی که نخوردن صبحانه توسط کودک ربطی به این مسائل ندارد و مسائل دیگری در این امر دخیل می‌باشند.

با اینکه می‌دانیم صبحانه اهمیت بسیار زیادی در سلامتی کودک دارد، بسیاری از کودکان میلی به خوردن صبحانه از خود نشان نمی‌دهند و به هر طریقی شده خودشان را سرگرم می‌کنند تا صبحانه نخورند. مگر می‌شود معده بچه‌ای که از شب قبل به خواب فرو رفته و تا صبح که از خواب بلند می‌شود، نیاز به غذا نداشته باشد؟

مخصوصا بسیاری از کودکانی که خیلی زودتر از ما می‌خوابند و حداقل تا صبح ۱۰ ساعت چیزی نمی‌خورند و کاملا نیاز به غذا دارند و گرسنه هستند. اگر می‌بینید که فرزندتان میلی به خوردن صبحانه ندارد و اظهار سیری می‌کند، حتما علت این سیر بودن را جویا شوید و سریعا به حل این موضوع بپردازید.

اگر می‌بینید کودک شما از صبحانه‌های سنتی مثل پنیر و کره خوشش نمی‌آید، به او اجبار نکنید و سعی کنید با خامه و شکلات صبحانه از او پذیرایی کنید. حتی می‌توانید خودتان مربای خانگی درست کنید و شیرینی مربا را به صورتی تنظیم کنید که کودک میل به صبحانه پیدا کند. در بسیاری از مواقع صبحانه‌ای مثل مربا را که خود مادر در منزل درست کرده و کودک شاهد درست کردنش بوده را بهتر می‌خورد و میل و رغبت بیشتری نشان می‌دهد.

کمک روانشناس کودک
متاسفانه یکی از مسائلی که باعث می‌شود تا کودک بیشتر میل خود را نسبت به صبحانه از دست بدهد، اصرار بی جا و لجبازی‌های بعضی از والدین است. یعنی فشار بیش از حد و خواستن اینکه کودک به زور صبحانه را بخورد و حتما تا آخر صبحانه را میل کند، باعث می‌شود که بسیاری از کودکان به این موضوع حساس شوند و در گاهی اوقات با لجبازی کردن صبحانه نمی‌خورند.

اول کاری که می‌توانید برای کمک به کودکتان در این زمینه انجام دهید این است که مدل صبحانه را عوض کنید. یعنی اگر غالبا از تخم مرغ و یا نان و پنیر ساده استفاده می‌کنید، سعی کنید این صبحانه را به حلیم، عدسی و یا صبحانه‌ای غیر از صبحانه هر روز او تغییر دهید و با این کار کودک را کمک کنید تا صبحانه را با میل بهتر و بیشتر بخورد.

پژوهش‌های آماری نشان داده که حدود ۴۰ درصد از بچه‌هایی که در سن مدرسه رفتن می‌باشند، بدون صبحانه خوردن روزشان را آغاز می‌کنند. می‌دانیم که والدین نیز نگران این قضیه هستند، ولی با دست روی دست گذاشتن و با فشارهای بیهوده به کودک برای صرف صبحانه، نمی‌شود کاری را از پیش برد. درست است که بسیاری از پدرها و مادرها از این موضوع رنج می‌برند، ولی خوب است که بدانید هر کاری، راهی دارد و باید از راهش وارد شد.

اگر سن کودک شما خیلی پایین است و می‌توان به وسیله اسباب بازی سرگرمش کرد، با بازی کردن با او سعی کنید صبحانه‌اش را بدهید. حتی می‌توان کودک را به وسیله نقاشی و بازی‌های اینچنینی برای خوردن صبحانه سرگرم کرد. کودکی که هنوز به مدرسه نمی‌رود را در بسیاری از مواقع می‌توان با بازی بر سر سفره صبحانه نشاند.

وسیله بازی کودک
یعنی به وسیله بازی کردن با اسباب بازی می‌توانید او مشغول کنید و صبحانه را درون دهانش قرار دهید. حتی می‌توان کاغذ و مداد رنگی برداشت و به وسیله کشیدن اشکال مختلف، ذهن او را از جاهای دیگر مشغول کشیدن نقاشی کرد و صبحانه را به کودک داد. فراموش نکنید که هیچگاه با عصبانیت و کم حوصلگی سراغ صبحانه دادن به کودک نروید، چون این کار تاثیر برعکس دارد و شما نمی‌توانید با زور به او صبحانه دهید.

بسیاری از بچه‌هایی که صبح زود از خواب بلند می‌شوند، اشتهایی برای خوردن صبحانه ندارند، مخصوصا اگر مجبور باشند برای رسیدن به مدرسه مدت زیادی در راه باشند، که به همین دلیل باید صبح بسیار زود بیدار شوند. بعضی از بچه‌ها هم صبح‌ها احساس گرسنگی نمی‌کنند. همه این مسائل با شروع صبحانه با مقدار کم و عادت دادن کودک به تکرار هر روزه این کار، حل خواهند شد.

گاهاً مشاهده کرده‌اید که حتی خود شما هم در بسیاری از روزها که صبح زود از خواب بیدار می‌شوید، میلی به صبحانه ندارید، ولی با چند لقمه کوچک، ناگهان این میل را پیدا می‌کنید. کودکان نیز همینطور هستند و باید سعی کنید توقع زیادی از آنها نداشته باشید. بعد از اینکه آنها را با آرامش از خواب بیدار کردید و کمک کردید تا مسواک بزنند، سعی کنید کم کم و با لقمه‌های کوچک از فرزندتان پذیرایی کنید.

بهتر است بدانید کافئین در قهوه، نوشابه‌های گازدار و بعضی آدامس‌ها وجود دارد و باعث بی اشتهایی و کم غذایی در بچه‌ها می‌شود. هرچند که در مجموع استفاده از نوشابه‌های گازدار برای کودکان توصیه نمی‌شود، ولی اگر کودک شما اصرار به نوشابه خوردن داشت، سعی کنید خیلی کم به او بدهید تا مانع اشتهای او نشود.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-روانشناسی کودک:چرا بعضی از کودکان صبحانه نمی‌خورند؟



:: برچسب‌ها: صبحانه خوردن کودکان , تغذیه کودکان , روانشناسی کودک ,
:: بازدید از این مطلب : 643
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 14 تير 1399 | نظرات ()