نوشته شده توسط : Dr. Dalake

عملیات ژانگولر به نشانه اعتراض!
/ آقا مردم مشکل دستشویی دارن! / اعتراض بادکنکی! / اعتراض به سبک سیب زمینی!

مردم روستایی در ال‌سالوادور هر ساله در روز ۱۳ جولای به صورت انفرادی و نمادین به خاطر سیب زمینی اعتراض می‌کنند. آنها معتقدند سیب زمینی ابتدا در السالوادور کشف شده بوده و بعد از آن کشتیرانان کشورهای دیگر آنها را از السالوادور خارج کرده‌اند و سال‌هاست در این کشور قحطی سیب زمینی است. به این می‌گویند اعتراض از نوع سیب زمینی آن هم انفرادی! اما گاهی در نقاط مختلفی از جهان افراد بی‌کاری هستند که یک تنه اعتراض می‌کنند و توجه دیگران را به خودشان جلب می‌کنند.

اعتراضاتی که گاهی موضوعش آن‌قدر عجیب است که آدم با خودش می‌گوید: «یارو کار و زندگی نداشته پا شده اومده اعتراض کنه. اونم واسه چی. هیچی!» البته نباید فکر کنیم عجیب ترین اعتراضات، همیشه مسخره است. مثلا دو سال پیش در ازبکستان مادری که به همراه کودکش تنها زندگی می‌کرد، به نشانه اعتراض به بی‌پولی و نداشتن فرصت کاری، در خیابان دست به خودکشی زد که چون به سرعت به بیمارستان رسانده شد، زنده ماند.

این اتفاق و اعتراض شدید این زن ازبک بازتاب بسیار زیادی بر رسانه‌های این کشور داشت، تا آنجا که مسئولان این کشور را در مورد وضعیت نامطلوب زنان مطلقه در ازبکستان وادار به توضیح و ارائه راه حل کرد.

در هر حال اعتراض چه تک نفره چه کلی همیشه ابزاری بوده برای اعلام نارضایتی از یک وضعیت نامطلوب. سفری به دور دنیا می‌کنیم تا تعدادی از عجیب‌ترین اعتراضات تک نفره را ببینیم.

۱ اعتراض به سرویس بهداشتی
تا حالا شده جایی بروید و احساس کنید آنجا یک چیز خیلی مهم کم دارد؟ بگذارید کمی واضح‌تر با هم صحبت کنیم. فرض می‌کنیم شما به دیدن یکی از اقوام رفته‌اید. بعد از نوش جان کردن زرشک پلو با مرغ گلاب به رویتان نیاز مبرم به دستشویی پیدا می‌کنید.

این وضعیت ممکن است برای خیلی از شما پیش آمده باشد، اما سؤال اینجاست که آیا تا به حال شده اون‌جوری بشوید، اما دستشویی نباشد که بروید. استیو تامسون از اعضای گروه حامیان آب این نیاز را ظاهرا زیاد احساس کرده، تا آنجا که دفتر و دستک برداشته و حساب و کتاب مفصلی در این زمینه انجام داده و دست آخر به این نتیجه رسیده که ۵/۲ میلیون نفر در جهان نیاز مبرمی به دستشویی دارند.

اما این آقای تامسون به همین بسنده نکرد. فردای کشفش پلاکاردی درست می‌کند و به یکی از میدان‌های لندن می‌رود و به نشانه اعتراض به بی‌توجهی جامعه جهانی به این نیاز مهم بشری تحصن می‌کند. استیو برای این‌که خلاقیت خودش را هم نشان بدهد، پوششی قهوه‌ای شبیه چیزی که خودتان بهتر می‌دانید درست می‌کند و آن را به تن می‌کند و با لبی خندان تا حوالی غروب به اعتراض خود ادامه می‌دهد.

تا یادم نرفته بگویم او اشتباهی روی پلاکارد خود تعداد نیازمندان به توالت را ۵/۲ بیلیون نفر نوشته بوده. همه آدم‌هایی هم که از صبح تا شب از کنارش رد می‌شدند و در برابر اعتراض استیو لبخند تحویلش می‌داده‌اند، حتی برایشان سؤال هم پیش نیامده بوده که اصلا مگر این تعداد انسان در کره زمین زندگی می‌کند که حالا نیاز به دستشویی داشته باشند.

۲ ناپدید شدن مجسمه ها
جریان غیب‌شدن مجسمه‌ها را که هنوز یادتان نرفته. در یکی از شهرهای فرانسه هم این اتفاق چند سال قبل افتاده، هرچند خیلی شعبده بازی هم در کار نبوده. داستان از این قرار است که مدت‌ها بود که مردم تولوز از این‌که مجسمه ناپلئون در میدان پیه ترو تولوز است شاکی بودند. تا این‌که بالاخره شهرداری این شهر تسلیم می‌شود و مجسمه را پایین می‌آورد.

اما دردسر‌های شهرداری با این کار تازه آغاز می‌شود. مارسل یکی از شهروندان ساکن نانت است که این خبر را ابتدا در روزنامه می‌خواند. او که از سینه‌چاکان سرسخت ناپلئون بوده، بعد از اطلاع از این اتفاق رگ غیرتش بدجور بیرون می‌زند و بعد از دست و پا کردن یک لباس شبیه لباس آقای بناپارت سوار ترن می‌شود و به تولوز می‌رود.

وقتی می‌رسد، مستقیم به سمت میدان پیه ترو می‌رود و لباس را می‌پوشد و بر بالای ستونی که مجسمه روزی روی آن قرار داشت می‌رود. خطابه اعتراضی را که از قبل آماده کرده بوده در می‌آورد و شروع به خواندن می‌کند و می‌گوید تا زمانی که مجسمه را سر جایش بر نگردانند، به نشانه اعتراض همان بالا خواهد ماند.

این کار مارسل باعث می‌شود جمعیت زیادی از مردم دور او جمع شوند. او هم که حسابی از این‌که این همه طرفدار پیدا کرده کیفور شده بود، چندین و چند بار بیانیه اعتراضی‌اش را می‌خواند.

وقتی شهردار تولوز از ماجرا خبردار می‌شود، ابتدا با خودش می‌گوید این شخص بعد از چند ساعت خسته می‌شود و می‌رود. اما وقتی چند روز می‌گذرد و مارسل هر روز صبح از مهمانخانه‌ای که شب‌ها در آن سکونت می‌کرده مستقیم بر بالای ستون می‌رود و کار روز قبل را تکرار می‌کند، شهردار که می‌بیند میدان پیه ترو صحنه اعتراض علیه برداشتن مجسمه ناپلئون شده، عاقبت تسلیم مخالفان می‌شود و دوباره مجسمه به جای خود انتقال پیدا می‌کند.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-عجیب‌ترین اعتراضات در میان مردم جهان



:: برچسب‌ها: اعتراض شدید , صلح جهانی , عجیب‌ترین اعتراضات ,
:: بازدید از این مطلب : 587
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 26 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

تحریک الکتریکی و افزایش ظرفیت حافظه را جدی بگیرید. بدون اینکه خواب ببینید: تحریک الکتریکی مغز در طی خواب می تواند ظرفیت حافظه را افزایش دهد.

 

هنگام خواب مغز شما مشغول ذخیره و تحکیم اطلاعاتی است که در طول روز فراگرفته اید؛ مطالبی که شما فردا، هفته بعد یا سال بعد برای به یادآوری از انباره حافظه خود به آن ها نیاز خواهید داشت.

افزایش ظرفیت حافظه با تحریک الکتریکی
در بسیاری از افراد به ویژه افراد دارای ضایعات نورولوژیکی اختلال حافظه می تواند علائم مختل کننده ای باشد که به روشی قابل ملاحظه در زندگی افراد تأثیرگذار است.

برای نخستین بار دانشکده UNC از دانشمندان پزشکی با استفاده از تحریک الکتریکی متناوب مغز یا TACS گزارش دادند که نوع خاصی از فعالیت مغزی را در طی خواب و تثبیت اطلاعات در حافظه افراد سالم را مورد بررسی قرار داده اند.


تحریک الکتریکی و افزایش ظرفیت حافظه
این یافته ها در ژورنال بیولوژیکی گزارش دادند که یک روش غیر تهاجمی برای کمک بالقوه به میلیون ها نفر مبتلا به شرایطی مانند اوتیسم، اسکیزوفرنی و اختلال افسردگی فراگیر می باشد.

بیشتر بخوانید: راهنمای جامع بی خوابی: معالجات و درمان ها ۱

روش های تقویت حافظه

سال هاست که محققان در حال ثبت و ضبط آن دسته از فعالیت های الکتریکی هستند که هنگام خواب تبدیل و تغییر می یابند. آنها به عنوان امواجی بر روی EEG الکتروآنسفالوگرام نشان داده می شوند.

دوک های خواب
این امواج به اصطلاح دوک های خواب نام دارند و دانشمندان فرض می کنند که آنها در فهرست بندی و ذخیره خاطرات هنگام خواب جریان دارند.

دکتر فلاویو فرولیچ نویسنده ارشد این مطالعه، استاد روانپزشکی و عضو مرکز نوروساینس UNC بیان کرد:

“اما ما درمورد اینکه آیا دوک های خواب می توانند یا حتی باعث ذخیره و ثبت اطلاعات می شوند یا خیر، چیزی نمی دانیم.

دکتر فلاویو فرولیچ UNC
آنها صرفاً بازتولیدی جانبی از فرآیندهای مغزی دیگر بوده اند که موجب می شوند آنچه ما یاد گرفتیم به عنوان اندوخته های حافظه در ذهن باقی بمانند.

اما، مطالعه ما نشان می دهد که در واقع دوک ها نقش مهمی در روند خلق خاطرات مورد نیاز زندگی روزانه دارند. علاوه بر این که ما می توانیم آنها را دخیل در ارتقای ظرفیت حافظه بدانیم”.


تحریک الکتریکی و افزایش ظرفیت حافظه
تحریک الکتریکی و افزایش ظرفیت حافظه
نخستین تحریک الکتریکی و افزایش ظرفیت حافظه
برای نخستین بار است که این گروه تحقیقی هدف گیری انتخابی دوک های خواب را بدون افزایش همزمان دیگر فعالیت الکتریکی عصبی در طی خواب گزارش کرده اند.

منبع :کانون مشاوران ایران-تحریک الکتریکی و افزایش ظرفیت حافظه



:: برچسب‌ها: افزایش ظرفیت حافظه , تحریک الکتریکی مغز , تقویت حافظه ,
:: بازدید از این مطلب : 641
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 26 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

وقتی ما به ارتباط می اندیشیم، به طور کلی آن را در دو طبقه رفتار کلامی و غیرکلامی تقسیم می کنیم. اما براساس مدل ارتباط”چهار گوش” ما از طریق چهار کانال مجزا صحبت می کنیم و گوش می دهیم. حال سؤال اینجاست،زمانی که شما از طریق یکی از این کانال ها مراوده می کنید مخاطب شما چه چیزی را می شنود؟ یک مطالعه جدید که در نوروساینس رفتاری به کار برده شده است بر بررسی عوامل تأثیرگذار بر نحوه ای که پیام شما دریافت می شود بر نقش انتقال دهنده ی عصبی هورمون اُکسی توسین متمرکز شد. اگرچه اساس آن نوروساینس است اما این مطالعه درکی از نحوه ای که شما مطمئن می شوید مخاطب شما واقعا به آنچه شما مایلید بشنوند گوش می دهند را فراهم می کند.میشل فادمیر و همکاران از دانشگاه مونیخ (2016) کار خود را بر اساس نظریه مدل چهار گوش بنیان نهادند که در آن پیشنهاد می دهد که هر پیام کلامی حاوی چهار بُعد مختلف از ارتباط است:

1-مضمون واقعی: اطلاعات محض، خاص و واقعی

2-خودآشکار سازی:اطلاعاتی در مورد خود که شما دوست دارید با شخص دیگری به اشتراک بگذارید

3-ارتباط:اصطلاحی که بیانگر احساسی است که شما در مورد شخص دیگری و در مورد رابطه خود با شخص دیگری دارید.

4-خواهش: در خواستی که شما از شخص دیگر می کنید

این مدل نشان می دهد که شما با دیگران چه چیزی را مخابره می کنید که به پیامی که شما امیدوارید توسط طرف مقابل دریافت شود بستگی دارد. اگر می خواهید موضوعات ارتباطی را مدنظر قرار دهید، آن شامل ابعادی است که شما بر آن تأکید دارید. شما به همسر خود اطلاعاتی در مورد آب و هوا نمی دهید هنگامی که قصد دارید به تضاد موجود در مورد اینکه آیا همانقدر که شما او را دوست دارید او نیز شما را دوست دارد یا خیر پایان دهید. اما، آنچه از جانب گیرنده پیام شما شنیده می شود دارای واضحیت زیادی نیست. همسر شما به طور بالقوه با هر چهار گوش گوش می دهد و تصمیم می گیرد که کدام بعد پیام شما حاکی از انتقال است. مثال آب و هوا شاید حدکرانی اندکی باشد اما آنچه ممکن است در حین تلاش کردن شمابرای حل کردنتعارض در مورد نحوه ی اداره دخل و خرج خانواده توسط خود و همسر شما رخ دهد را در نظر بگیرید. همسر شما ممکن است فکر کند که شما اطلاعات واقعی را ابراز می کنید(موجودی حساب بانکی خود) زمانی که در عوض شما امیدوارید که گفتگو به آزادی بیشتر و مراوده بهتری در کل در مورد هزینه های مالی شما منجر خواهد شد.

مثالی دیگر از مطالعه فاد میر و همکاران توصیف شده است که شامل ارتباطی است که در آن شما درصدد ارسال یک پیام با محتوای خواهش مانند اینکه ببینید آیا دوست شما از گربه شما در مدتدر دسترس نبودنشما به مدت چند روز مراقبت می کند، هستید. گیرنده پیام شما می تواند در مورد نادیده گرفتن خواهش و در عوض پنداشتن آنکه شما صرفاً در مورد میزان مراقبت از گربه خود صحبت می کنید تصمیم بگیرد. نویسندگان معتقدند کهپیام های دربردارندۀ تمایل مخابره خواهش برای فهماندن و درک شدن از سوی طرف مقابل به منظور تولید نتایج دلخواه مشکل تر می باشند. براساس استدلال آنها این بدان دلیل است که خواهش ها، تلاش های بیشتری را برای پردازش توسط گیرنده می طلبند:”اساس این احتمال برداشت از ارتباط است مانند تبادل اجتماعی یا حتی عمل مشارکت یک سویه از جانب گیرنده پیام”. پیامِ درخواست تلاش می کند تا تأثیر را خلق کند. گیرنده باید تصمیم گیرد که آیا می تواند به درک این تأثیر کمکی کند یا خیر. همچنین شما به عنوان یک گوینده می دانید که چنین پیامی ممکن است به آن نتیجه دلخواه منجر نشود پس شما ممکن است پیام ها را خیلی موفقیت آمیز مخابره نکنید.

محققان برای تعیین اینکه افراد هنگامی که حس همدلی آنها برانگیخته می شود در پیام های خواهش فعال و پذیراتر هستند یا خیر، کانال های به لحاظ اجتماعی مسئول در شرکت کنندگان را از طریق دادن دوزهایی تودماغی اُکسی توسین به آنهانیز اضافه و درگیر کردند. یکی از این اثرات اولیه هورمونی افزایش همدلی است. اگر همدلی آنها برانگیخته شود شرکت کنندگان می بایست بیشتر به اتخاذ پیام خواهش متمایل باشند.

برای آزمایش اثر اُکسی توسین در مقابل پلاسیبو بر تفسیر پیام خواهش از 43شرکت کنند مرد(با میانگین سنی 30سال) درخواست شد تا پرسشنامه ارتباط چهار گوشی را تکمیل کنند. این پرسشنامه شامل 16بخش بود که از شرکت کنندگان خواسته شد تا میزانی که آنها یکی از این چهار نوع پیام را از خود بروز می دهند رتبه بندی کنند. یک سناریو از شرکت کنندگان خواسته شد تا آنچه دوست آنها برای دعوای با دوست دختر خود گفته است را تجسم کنند. حال، شرکت کنندگان باید چهار تفسیری را که آنها گمان می کنند آن عبارت یا بیان مخابره کرده است را درجه بندی کنند(تفسیری که از آن گفته دارند را درجه بندی کنند). در این مثال، پیام باید حاوی مضمون واقعی(من باید با دوست دخترم بجنگم)، خودافشاگری(من نگران رابطه ام هستم)، اطلاعات ارتباطی(من فکر می کنم بتوانم با شما درمورد دوست دخترم صحبت کنم) یا خواهش(لطفاً به حرف هایم گوش دهید سپس من را راهنمایی کنید) باشد. در کل به شرکت کنندگانی که اُکسی توسین داده شد بعد خواهش را تابالاترین حد چهار تفسیر ممکن رتبه بندی کردند. این یافته ها با این باور نویسندگان که پیام های مخابره کننده خواهش، به احتمال بیشتری برای شکل گیری ارتباط اجتماعی صورت می پذیرند، سازگار است. گرچه، درست است که خواهش ها مستلزم تلاش بیشتری در جزئی از مخاطب برای نشان دادن تمایلشما به کمک می باشد، اما شما گیرنده پیام را به نشان دادن واکنش در یک حالت فردی تری تحریک می کنید.می توان گفتکه اُکسی توسین تأثیر گذار بوده است زیرا آن شرکت کنندگان را به شنیدن پیام به عنوان یک خواهش یا درخواست برای کمک و نه یک اظهار نظر واقعی تحریک کرده است.

ما نه تنها ما نمی توانیم همواره به دوستان و اعضای خانواده اُکسی توسین بدهیم تا آنها بتوانند بر خواهش های را اجرا کنند بلکه ما هنوز هم می توانیم از این مطالعه یاد بگیریم. با واضح نمودن آن که درخواست، درخواست است، شما می توانید کانال های متقابلی بین خود و افرادی که با شما تعامل می کنند بگشایید. برای مثال، اگر می خواهید همسرشماتلاش بیشتری در جهت متعادل کردن هزینه های مالی انجام دهد به جای گفتن آنکه شما چقدر وقت صرف کرده اید(اطلاعات) به همسرخود اجازه دهید بداند که شما دوست دارید او کمک کند. زمانی که به طور واضح تری ارتباط برقرار می کنید احتمال بیشتری را فراهم می سازید که گوش خواهش همسر شما در جهت آن کانال موردنظر متمایل شود.

به طور مشابه، زمانی که تلاش می کنیم تا به طور کامل آنچه دیگران به ما می گویند را درک کنیم، تلاش بیشتری صورت می گیرد و در اینکه آیا پیام خواهشی را که دریافت می کنیم به عنوان یکی از آن سه بعد دیگر تحریف شده است یا خیر، قضاوت می کنیم. داشتن تعاملات اجتماعی رضایت بخش تر بدان معناست که ما باید همه تلاش خود را برای مراوده کردن و شنیدن از طریق چهار گوش خود به کار گیریم.

منبع :کانون مشاوران ایران-چگونه با هر چهار گوش خود گوش دهید



:: برچسب‌ها: مدل ارتباط چهار گوش , رفتار غیر کلامی , مشکلات ارتباطی ,
:: بازدید از این مطلب : 645
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 25 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

تاثیر آلودگی صوتی بر دستگاه عصبی چیست؟ امروزه در دنیای پیرامون سروصدا و محیط شلوغ و آلودگی صوتی بیشتر شده است و اکثر مردم از این امر در امان نیستند.

 

یکی از عوارض بد آلودگی صوتی ایجاد اختلال در خواب است که با این اختلال تاثیر مخرب آن بیشتر می شود.


تاثیر آلودگی صوتی بر دستگاه عصبی
تاثیر آلودگی صوتی بر دستگاه عصبی
تاثیر آلودگی صوتی بر دستگاه عصبی
از تاثیر منفی آلودگی صوتی میتوان به حضور بیش از اندازه در محیطی که دارای آلودگی صوتی می باشد اشاره کرد

و همچنین بر دستگاه عصبی خود مختار که سیستم بدن مثل قلب و عروق را تنظیم می کند باشد.

کودکانی که در محیط شلوغ و پر از صدا زندگی می کنند در اختلالات شناختی و یادگیری آنها تاثیر منفی می گذارد.


تاثیر آلودگی صوتی بر دستگاه عصبی
در نتیجه آلودگی صوتی موجب به وجود آمدن رفتارهای غیر معمولی و نگران بودن را در افراد به وجود می آورد که در جامعه خطرات زیادی به همراه دارد.

منبع:مرکز مشاوره ستاره ایرانیان

چگونه سر و صدا بر سیستم عصبی تأثیر می گذارد؟
سر و صدا در سطوح پایین، باعث نمی شوند از آستانه سیستم سیگنال های حسی عبور کند و آسیب وارد کند.
برای سطوح بالا به آن نویز می گویند که به سیستم عصبی آسیب وارد می کند ولی سیگنال های زیر آستانه هیچ آسیبی وارد نمی کنند.

چگونه آلودگی صوتی بر سیستم عصبی تأثیر می گذارد؟
در گذشته های اخیر، آلودگی هوا همچنین باعث بیماری های سیستم عصبی مرکزی (CNS) از جمله سکته مغزی، بیماری آلزایمر، بیماری پارکینسون و اختلالات عصبی توسعه ای همراه بوده است. علاوه بر این، التهاب سیستمیک ناشی از تنفسی و قلبی سیستم می توانید بر سلامت تاثیر گذارد.

تأثیر آلودگی صوتی چیست؟
صدای ناخواسته ( صدا ) می تواند به سلامت فیزیولوژیکی آسیب برساند. آلودگی صوتی است سبب بیماریهایی از جمله اختلالات قلبی و عروقی، فشار خون، بالا بودن سطح استرس، وزوز گوش، کاهش شنوایی، اختلالات خواب، و دیگر مضر و اخلال در ارتباط اثرات.

اثرات آلودگی صوتی و کنترل آن چیست؟
علاوه بر ایجاد کم شنوایی، قرار گرفتن در معرض سر و صدای زیاد باعث فشار خون و ضربان قلب نیز می شود، باعث تحریک پذیری، اضطراب و خستگی ذهنی می شود و در خواب، تفریح ​​و ارتباط شخصی دخالت می کند. بنابراین کنترل آلودگی صوتی در محیط کار و جامعه از اهمیت بالایی برخوردار است.

منبع :کانون مشاوران ایران-تاثیر آلودگی صوتی بر دستگاه عصبی



:: برچسب‌ها: آلودگی صوتی , بیماری دستگاه عصبی , تاثیر آلودگی صوتی ,
:: بازدید از این مطلب : 634
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 25 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

دو نوع از ادبیات ایران در جوامع بین‌المللی توفیق بسیار داشتند؛ ادبیات کلاسیک که از گذشته به زبان‌های مختلف ترجمه شده و دیگری ادبیات کودک که بیشتر بعد از انقلاب جایگاهی مناسب پیدا کرده است. قبل از انقلاب کتاب‌های معدودی از جمله «ماهی سیاه کوچولو» از صمد بهرنگی به زبان‌های دیگر ترجمه شدند، ولی در سال‌های بعد از انقلاب شاهد شمار زیادی از کتاب‌های کودک هستیم.

دغدغه‌های مشترک کودکان
از دلایل اصلی این موفقیت، رنگ بومی ادبیات ایران و پرداختن به مسائل عمومی و دغدغه‌های مشترک کودکان است. به عنوان نمونه، ادبیات کودک کشورهای اطراف مخصوصا عربی، با وجود صرف هزینه‌های بالا، مطرح نمی‌شوند. در حالی که جایگاه ادبیات ما فارغ از این‌گونه کمک‌ها به نوع نگارش و موضوع‌های مورداستفاده برمی‌گردد. از دلایل اصلی عدم موفقیت گسترده‌تر، محدودبودن جغرافیای زبان فارسی، در مقایسه با زبان عربی، انگلیسی و یا فرانسه است.

در صورتی که کتاب‌های فارسی زبان جز در ایران و بخشی از افغانستان، خواننده فارسی زبان دیگری ندارند. حتی در تاجیکستان به علت تفاوت حروف، کمتر خوانده می‌شوند. در این بین، راه‌حل، یک زبان واسطه است، زبانی که موقعیت بهتری را فراهم کند. البته این زبان واسطه هزینه‌هایی در بر دارد. نویسنده و ناشر با توجه به نبود بازار داغ کتاب، قادر به تامین این هزینه‌ها نیستند. از طرف دولت و نهادهای مربوط هم متاسفانه هیچ‌گونه پشتیبانی صورت نمی‌گیرد.

از عوامل موثر، ارتباطات و شرکت در مجامع گوناگون است. به طور مثال، یکی از دلایل اصلی ترجمه «بازی با انگشتان» به زبان سوئدی، طرح آن در کنگره بین‌المللی بود. به علاوه برای بهبود این وضعیت باید در سطح کشور نیز اقداماتی انجام گیرد، سپس به فکر عرضه در سطح جهانی باشیم.

یکی از دوستان نویسنده می‌گوید: اخیرا برای ترجمه و چاپ یکی از کتاب‌ها به زبان کرواسی و عقد قرارداد وارد مذاکره شدم. ناشر برای چاپ، پنج هزار نسخه در نظر گرفت. وقتی با تعجب علت را جویا شدم، اظهار داشت که جمعیت کشورشان چهار میلیون است! با یک مقایسه به این نتیجه رسیدم که در اصل کتاب‌های ما باید در ۱۰۰ هزار نسخه چاپ شوند نه سه هزار تا! و این خود نشان‌دهنده وضعیت کتاب در ایران است. روشن است که ابتدا باید فرهنگ مطالعه در داخل کشور ارتقا داده شود، سپس به فکر طرح آن در سطح گسترده‌تر باشیم.

سهم ما از ادبیات جهان چیست؟
می‌گوییم که «هنر نزد ایرانیان و بس» یا «شاعران ایرانی زمین صافی در ادبیات باقی نگذاشته‌اند». می‌گوییم که ما ایرانی‌ها سال‌هاست شاعری می‌کنیم و در روزگاری که غربی‌ها در سیاهی فرو رفته بودند، ما داستان می‌نوشتیم و حکایت‌های هزار و یک شبی تولید می‌کردیم. اما آیا جهان هم همین نگاه را به ما دارد؟ آیا جهان می‌داند که حرف‌های نگفتنی ما چیست؟

روزگار به آن شیرینی که گمان می‌کنیم نیست. دوستم که چند وقت پیش ایتالیا بود، می‌گفت که بعضی از مردم این کشور، نامی از ایران نشنیده بودند. وقتی هم پای حرف مولوی و خیام به میان می‌آمد، گمان می‌کردند که اینها شاعرانی ترک و عرب‌اند. بیشترشان مولانا را با عنوان «رومی» می‌شناسند و فکر می‌کنند که شاعری ترک است و خیام را به عنوان شاعری عرب می‌شناسند. اگر بحث استناد و اینها باشد، ابن سینا هم تا چند وقت دیگر تاجیک می‌شود و ناصرخسرو، ازبک. و این در حالی است که تا ۱۰۰ سال پیش، از هند تا بوسنی هرزگوین به فارسی شعر می‌خواندند.

شعر معاصر هم که تقریبا در جهان شناخته شده نیست. یعنی با همه علاقه‌ای که ما به شعر داریم و شاعرانی بزرگ همچون شاملو، نیما، فروغ، سهراب، نصرت رحمانی، شفیعی کدکنی و قیصر داریم، جهان تقریبا نمی‌داند در جهان شعری ایران چه خبر است. با سوادهایشان همان شاعران پیشکسوت ما را می‌شناسند. همان مولوی، خیام، سعدی و حافظ را. حتی فردوسی را با همه اهمیتی که برای ما دارد، نمی‌شناسند.

و شاید بخت با مولوی یار بوده که مترجمی همچون کلمن بارکس شعرهایش را به انگلیسی ترجمه کرده و مدنا آنها را خوانده است. اما سوال ما این است که چرا شاعران معاصر ما جهانی نشده‌اند؟ این نکته را در همین پرونده خواهید خواند.

در عرصه ادبیات داستانی که وضعیت بدتر است. شاید جهانی‌ترین رمان ما همان «بوف کور» باشد و شاید اگر صادق هدایت مدتی را در پاریس زندگی نمی‌کرد و به محافل ادبی آنجا راه نمی‌یافت، همین رمان هم الان مهجور بود. می‌گویند که فیلم «بزرگراه گم‌شده» را با اقتباس آزادی از رمان «بوف کور» ساخته‌اند.

بعضی‌ها می‌گویند که مشکل از زبان فارسی است، زبانی که آدم‌های کمی به آن حرف می‌زنند و خیلی در جهان مطرح نیست. بعضی‌ها می‌گویند که ما آثارمان را خوب تبلیغ نمی‌کنیم. بعضی‌های دیگر از ضعف مفرط ادبیات معاصر حرف می‌زنند و خلاصه هرچه هست، مشکلی است که انگار حالا حالاها رفع‌شدنی نیست.

شاعران محبوب آن‌ور آب‌ها…
تاثیر ادبیات فارسی در خارج از کشور و به‌خصوص غرب همواره با یک نوع ایدئولوژی خاص سیاسی و ابعاد روشنفکری عجین شده است. این نکته حتی درباره ادبیات کلاسیک کشور نیز صادق است. مثلا برخلاف تصور عموم، روشنفکران اروپایی و غربی بیش از آن‌که سعدی‌ را به عنوان یک شاعر متفکر قبول داشته باشند، حافظ و علی‌الخصوص، خیام را در زمره شاعران برجسته ایران قرار می‌دهند؛

چرا که خیام مدرن‌تر و روشنگرتر از سعدی و چه بسا مولوی است و این موضوع که شاعری در قرن‌های گذشته از چنین تفکرات قابلی برخوردار بوده،‌ برای غربی‌ها حائز اهمیت است. بدون شک اگر آماری از مقاله‌‌های منتشر شده خارجی در مورد شاعران کلاسیک ایران بگیرید، درمی‌یابید که بیشترین اقبال و اهمیت نصیب خیام شده است؛ هرچند که در کشور خودمان این قضایا، نتیجه عکس دارد!

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-ادبیات کودک ایرانی چطور جهانی شده است؟



:: برچسب‌ها: ادبیات کودک , ادبیات ایران , حقوق بشر ,
:: بازدید از این مطلب : 575
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 25 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

زن هیچ نگاه خیره و هیچ سخنی ندارد که به او اهمیت دهد… چنین است که زن نقش چندانی در محتوای تاریخ ندارد، زیرا او چیزی نیست جز سایه هنوز متمایز نشده یک مادینه با شعور، ذخیره‌‌ای برای نفی و ارتقای خود، یا موجودی ساخته شده برای همین اکنون…

تردید ندارم. این نخستین طنین حیرت‌انگیز صدای زن در تاریخ فلسفه است، صدایی که از همان آغاز از امر فلسفی کنارش گذاشتند، مسئله‌ای فراموش شده و پژواکی ناامید، که برای سده‌ها امکان شنیدنش دست‌کم در آن‌چه فلسفه‌اش می‌خوانیم، نبود.

جایگاه زن در تاریخ جهان
لوس ایریگارای، فیلسوف و زیست‌شناس درخشان بلژیکی، در سال ۱۹۷۴، این سخن را به زبان آورد و به گونه‌ای انکارناشدنی، پرسش از مسئله زن را به فلسفه کشاند. کمی پیش از او البته زنان اندیشمند دیگری همچون سیمون دوبوار، سارا کافمن و یولیا کریستوا هم کوشش‌هایی در این زمینه داشتند، اما این ایریگارای بود که به جنبش زنان یا همان فمنیسم هویتی یکتا بخشید و آن را تا حد نگره‌ای فلسفی ارتقا داد.

او کوشید تا با نوشتن «درباره جسم» و ارجاع سرراست اما حیرت‌آمیز به اندام‌های مشخصه زنانگی برای توصیف نگره‌هایی همچون اقتصاد، و زیست‌مایه (لیبیدو)، پیش‌داوری‌ها و انگاره‌های نرینه محورانه عقلی و نیز عقلانیت متعارف مردانه را، که هم‌خوان با سخن فلسفی و نهادهای زندگی اجتماعی – سیاسی حاکم بود، فرو ریزد و همه اینها را به مبارزه فرا خواند.

ریشه جنبش زنان
گرچه جنبش‌های زنان ریشه در روزهای انقلاب کبیر فرانسه دارد، اما فمنیسم به معنای مستقل فلسفی، یا دست‌کم به آن معنا که امروزه اتهامی روشنفکرانه است، برای همیشه مدیون آرای شگفت‌انگیز این فیلسوف زن باقی خواهد ماند. او بود که به جای تاکید به رفتارهای پرهیاهوی بازدارنده در برابر فلسفه ضد زن نیچه‌ای، سترونی نگاه او را به پرسش گرفت.

این چنین توانست فمنیسم را از بن‌بست برابری، که در آن زنان تنها با یکسان شدن با مردان و در نتیجه بر محور تفاوت جنسی به برابری دست می‌یابند، برهاند. راستی فمنیسم تا زمان به اوج رسیدن بنیادهای فلسفی‌اش توسط ایریگارای چه مسیر تاریخی‌ای را پیموده و چه تعاریفی یا چه روایت‌های نظری معتبری به خود دیده است؟

اولین مبارزات زنان
نخستین مبارزه‌های فمنیستی، ابتدا روی ترمیم وضع اجتماعی و اقتصادی زنان متمرکز بود و نقطه آرمانی توفیق برای آن، به مولفه‌هایی مثل حق رأی، حق تحصیل و کسب درآمد و نیز دست‌یابی به حق حضانت فرزندان ختم می‌شد. از جمله حرکت‌های آغازین این جنبش، به بعد از انقلاب کبیر فرانسه برمی‌گردد که اعلامیه حقوق بشر در پارلمان فرانسه به تصویب رسید، اما در آن حقوق زنان به نادیده انگاشته شده بود.

این جریان زمینه پی‌گیری‌های مدنی را در آن دوران فراهم کرد و لایحه‌ای به مجلس رفت که در آن از حقّ کار زنان، حقوق قانونی در خانواده، حقّ آزادی بیان و نیز داشتن پارلمانی مستقل دفاع شده بود. اوج‌گیری دوباره فمنیسم در سنجش با موج نخست آن بسیار متفاوت بود. در این رویکرد تازه تاکید بر آزادی مطلق و مستقل زنان، دامنه واژه‌های «سیاست» و«اقتصاد» را به احساسات جنسی، اندام‌ها، عواطف و سایر حوزه‌های زندگی اجتماعی تعمیم داد.

موج اول انقلاب زنان
فمنیست‌های موج اول در پی ترمیم و اصلاح وضع نگون‌بختانه زنان بودند. اما فمنیست‌های موج دوم، شعار انقلاب اساسی و دگردیسی بنیادی در وضع موجود زنان را سر دادند. سیمون دوبوار از چهره‌های شاخص این دوره از جنبش‌های زنان در کتاب جنس دوم می‌گوید: «کسی زن به دنیا نمی‌آید، زن می‌شود.» و این چنین زنانگی را یک جبر اجتماعی می‌داند که باید بر آن شورید.

با پایان دهه ۱۹۷۰، فمنیسم با ظهور ایریگارای و کریستوا، و هلنه سیکسُس، البته شکل تازه‌تری به خود می‌گیرد‌. فمنیست‌های نسل سوم به تاثیر از آرای میشل فوکو، ژاک دریدا و لوس ایریگارای، بر این باورند که مطلق انگاری در دفاع از حقوق زن راه به جایی نخواهد برد، چرا که روش زنان برای درک خویش چندگانه و متنوع است. عواملی همچون سن، قومیت، طبقه، نژاد، فرهنگ، جنسیت و تجربه، باعث می‌شوند که ارائه یک شیوه واحد و خط‌کشی‌شده برای معماری و تبیین نظریه فمنیسم به کار نیاید.

از این رو، اعتبار آرای نظری فمنیست‌های موج سوم بر این پایه شکل گرفت که زنان باید با ایجاد زبان و شیوه‌های متفاوت، تصویر جدیدی درباره هویت خویش برپا کنند، تا هستی خود را از معانی ستمگرانه‌ای که عقلانیت مردسالانه بر آنها تحمیل کرده، رها سازند.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-زن در تاریخ فلسفه



:: برچسب‌ها: فیلسوف زن , فلسفه ضد زن , جنبش زنان ,
:: بازدید از این مطلب : 615
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 25 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

قرار نیست انسان‌ها در همه دوره‌های زندگی‌شان به یک سبک زندگی کنند، انسان قابلیت تغییر دارد و متحول می‌شود. تغییر یکی از توانایی‌های بشر است و پیرو تغییر انسان‌هاست که تحول جوامع هم اتفاق می‌افتد. گاهی هم می‌توان با شناخت جامعه در هر دوره به مفهوم رفتار شخص در آن زمان پی برد. و باید دانست رفتار هر فرد تابعی است از آن‌چه عواملی چون موقعیت‌ها و جامعه برای او پدید آورده‌اند.

این نکته را هم نادیده نگیریم؛ رفتارهایی که از هر کس سر می‌زند، باید در همان مقطع تاریخی سنجیده شود، برای مثال نمی‌توان رفتار کسی را در دهه ۶۰ با رفتار حال حاضرش مقایسه کرد و از تاثیری که موقعیت‌های مختلف بر واکنش‌های انسان می‌گذارد غافل شد. شاید کسی که همین الان از عملکرد خود مطمئن است، در آینده از کارهایش پشیمان شود.

تغییره عقیده و رفتار
اما درخصوص عکس‌العملی که ما به فرد تغییر یافته نشان می‌دهیم، عقیده من بر این است که باید دید رفتار یک فرد در همین لحظه که با ما روبه‌روست چطور است. و تنها نیم‌نگاهی به گذشته‌اش – نه بیشتر – کافی است. البته منظورم این نیست که باید خوبی‌های گذشته او را فراموش کنیم و نادیده بگیریم، بلکه این را در نظر داشته باشیم که فردی که روبه‌روی ماست تغییر یافته و باید او را بر اساس رفتار حالش پذیرفت. میزان حال افراد است.

ملاک، شعور انسان‌هاست
اگر شخص تغییر مثبت کرده باشد که حرفی نمی‌ماند. اگر هم تغییر منفی کرده باشد، من ترجیح می‌دهم دیگر با او مراوده نداشته باشم. اما در کل مهم‌تر از هرچیزی برای من شعور طرف مقابل است. شعور است که فارغ از گذشته فرد مشخص می‌کند طرف مقابل ما قابلیت معاشرت دارد یا خیر. به هر حال ما باید کسانی را در اطراف خود داشته باشیم که باعث آرامش و راحتی ما باشند، نه این‌که در این روزها که همه درگیر مشکلاتشان هستند، او هم بخواهد دغدغه‌ای به دغدغه‌هایمان اضافه کند.

راه را برای بازگشت انسان‌ها باز بگذاریم
من اساسا آدم‌ها را بر اساس شرایطی که الان در آن هستند می‌سنجم، فکر می‌کنم رفتارهای گذشته هر فرد برای ما قابل قضاوت نیست. گاهی آدم‌ها با یک جمله یا یک برخورد یا یک اتفاق کوچک دگرگون می‌شوند. من معتقدم که شرایطی که هر انسان در آن رشد یافته هم بی‌تاثیر نیست و صدالبته به ویژگی‌های ذاتی هم باید توجه کرد.

برای مثال خواهر و برادر من هر دو فرزندان دوقلو دارند و جالب این است که اینها علاوه بر تفاوت‌های ظاهری، در رفتارهایشان هم بسیار متفاوت‌اند. با این‌که هر دو در شرایط یکسانی تربیت شده‌اند و امکانات برابری هم داشته‌اند.

این شاید عینی‌ترین چیزی بود که مرا متوجه تفاوت ذات انسان‌ با هم کرد. چون همان‌طور که گفتم، ذات انسان به سمت خوبی کشش دارد. گاهی خطاها در شرایط خاصی رخ می‌دهد که نمی‌توان از آنها غافل شد. می‌خواهم بگویم این را نادیده نگیریم که رفتار هر فرد معلولی است از علت‌های مختلف. باید راه را برای تغییر افراد باز گذاشت، نباید با ایجاد فضای بسته فرصت خوب بودن را از آدم‌ها گرفت.

قضاوت ممنوع
در این زمانه دوار هیچ چیز نیست که نتواند تغییر کند، همان‌طور که روزگار عوض می‌شود، انسان‌ها هم تغییر می‌کنند. اما ما نمی‌توانیم انسان‌ها را قضاوت کنیم. تنها می‌توانیم تصمیم بگیریم که با آدم‌های اطرافمان معاشرت داشته باشیم یا نه. و اگر علت را جویا شدند، می‌شود دلیلش را برایشان توضیح داد. در خصوص تغییر مثبت باید بگویم به نظرم خیلی تحسین‌برانگیز است که شخصی بتواند رفتارش را به سمت مثبت بودن سوق دهد.

اتفاقا به تازگی به یکی از همکارانم که از قبل او را می‌شناختم گفتم: «تو چقدر عوض شدی! قبلا خیلی بد بودی و الان آن‌قدر خوب شدی که نمی‌توانم این را به تو نگویم.» ولی باز هم می‌گویم که هرکس مسئول رفتار خودش است و ما در جایگاهی نیستیم که بتوانیم افراد را قضاوت کنیم.

شاید یادآوری گذشته تلنگری باشد
بستگی دارد که خطاهای فرد تا چه میزانی باشد. باید دید که می‌توان از رفتار گذشته‌اش صرف نظر کرد یا خیر. اما به‌طور نسبی می‌توانم بگویم وقتی کسی به سمت خوبی تغییر می‌کند، باید رفتار حالش را مدنظر قرار داد، اما اگر تغییر منفی داشت، شاید یادآوری گذشته بتواند برای او تلنگری باشد تا دوباره خوب بودن را تجربه کند. در جوامعی مثل کشور ما، اساسا این که در حافظه مردم تصویر شخصیت‌ها به چه شکل هست، اهمیت زیادی ندارد و نقشی بازی نمی‌کند.

چون در مکانیسم قدرت، گردش نخبگان و جا‌به‌جایی قدرت، مردم خیلی نقشی ایفا نمی‌کنند. بنابراین خاطره منفی مردم از یک شخص لزوما به این معنا نیست که آن چهره نمی‌تواند به پست و مقام بالایی دست پیدا کند. اما نکته‌ای که می‌شود مطرح کرد این است که در تجربه تاریخی ما افراد وقتی در مقام قدرت قرار گرفتند، عملکرد آنها چقدر با تصویری که مردم در حافظه‌شان داشته‌اند، یکی از آب درآمده؟ می‌توانم بگویم در مجموع چنین حالتی در تاریخ معاصر ایران کم اتفاق افتاده.

یعنی چهره‌هایی که سمتی پیدا کرده‌اند، در مجموع رفتارشان چندان مطابق با ذهنیتی نبوده که مردم از آنها داشته‌اند. اما استثناهایی هم بوده. بارزترین مثالی که در تاریخ معاصر ما می‌توان زد که رفتار یک مسئول بعد از رسیدن به قدرت مطابق با تصور مردم از او بوده است، چهره‌هایی است مثل مرحوم مصدق، آیت‌الله طالقانی و مرحوم بازرگان. این سه با رسیدن به قدرت همان انسان‌های متساهل، انعطاف‌پذیر و دارای سعه صدری بودند که قبل از رسیدن به قدرت.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-تحول جامعه پیامد تغییر انسان‌هاست



:: برچسب‌ها: شعور انسانی , شخصیت انسان , پیامد تغییر انسان ,
:: بازدید از این مطلب : 948
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 25 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

همه چیز در این مورد از چند تا مربع شروع شد، از چند تا مربع که وقتی به صورت مساوی در کنار هم بودند،‌ ۶۴ تا می‌شدند و وقتی با برش تبدیلشان کنیم به مستطیل، می‌شدند ۶۵ تا. یعنی ۸×۸ می‌شود ۶۴، اما وقتی مربع‌ها را جابه‌جا می‌کنیم، می‌شود ۱۳×۵ و ۶۵ تا. یعنی در یک جابه‌جایی کوچک، یک مربع به مربع‌ها اضافه می‌شود. این مربع از کجا می‌آید؟

به نظر من از جیب آقای هراکلیوس، همان کسی که او را پدر اتصال چیزهای عجیب به هم می‌دانند، پدر نتیجه‌گیری‌های عجیب. اما چند مربع بینوا به تنهایی کافی نیستند تا یک مطلب نوشته شود. احتمالا باید دعوایی، مرافعه‌ای و خلاصه چیزی در میان باشد. و مهم‌ترین قضیه همین ماجرای دریای خزر. تیتر روزنامه‌ها دعوای لفظی بود بر سر این‌که می‌خواهند سهم بیشتری از دریای خزر را داشته باشند.

آمار و اعداد چه می گوید؟
آمار و عددها هم ظاهرا با ادعای آنها جور در می‌آید. اما واقعیت چیز دیگری است و اگر درست به ماجرا نگاه کنیم، اصلا هیچ چیز درستی در چنته ندارند. و در این شرایط انگار خرس‌های شمالی هم به فکر این افتاده‌اند که از آب گل‌آلود ماهی بگیرند و سهمی برای خودشان بخواهند. می‌خواهند رسما بخشی از ایران را جدا کنند. البته به تازگی کتابی درباره ژان فرانسوا لیوتار هم چاپ شده و نظرات جالب او. اتفاقا این دو ماجرا بدجوری به هم مرتبط‌اند. اما فعلا از همین دریای خزر خودمان شروع کنیم.

اصل ماجرا این است که روس‌ها می‌خواهند برخلاف پیمان‌های قبلی، قسمت‌های بیشتری از دریای خزر را داشته باشند. این دریا می‌تواند برایشان نفع زیادی داشته باشد و به همین دلیل چند سال است که همه تلاششان را می‌کنند تا این اتفاق بیفتد. اما همان‌طور که آن سیاستمدار انگلیسی گفت، روس‌ها همیشه ۵۰ سال از سیاست دنیا عقب‌اند و حالا در روزگاری که دیگر مثل گذشته اوضاع قاراشمیش نیست، می‌خواهند کارهای قاراشمیش کنند. و اگر ما بهانه دستشان بدهیم و محکم نباشیم، شاید موفق هم بشوند.

برای آن‌که ماجرا را بهتر بفهمیم، باید کمی برگردیم عقب. باید به آن روزی برگردیم که پطر کبیر، همان کسی که روسیه جدید را بنیان گذاشت، به روس‌ها سفارش کرد که حتما و هرجور شده خودشان را به آب‌های آزاد برسانند. آنها می‌خواستند سری در میان سرها دربیاورند و رسیدن به آب‌های خلیج همیشه فارس، نکته مهمی برایشان محسوب می‌شد.

در آن سال‌ها دریای خزر اصلا و ابدا به اهمیت الان نبود، چون نه از خاویار خبری بود و نه از نفت. و حتی صنعت توریسم. روس‌ها البته برای رسیدن به خلیج‌فارس مشکلات زیادی داشتند. یکی این‌که یک مدعی دیگر وجود داشت و دیگر این‌که به هر حال راه دور بود. این بود که دو جنگ درگرفت و بخش‌هایی از ایران جدا شد. می‌خواستند آذربایجان را هم به خاک خودشان اضافه کنند که شکست خوردند و آذربایجان با ایران ماند.

بعد از دو جنگ متوالی ایران
بعد از آن دو جنگ، دو قرارداد ترکمن‌چای و گلستان بسته شد که مفاد زیادی داشت و همه هم به نفع روس‌ها. آنها که قبلا هیچ سهمی از دریای خزر نداشتند، بخشی از این دریا را از آن خودشان کردند. و از همین هم خوشحال بودند، چون به جز دریای همیشه یخ‌زده قطب شمال، تقریبا هیچ ساحلی اطرافشان نداشتند. چند سال از ماجرا گذشت و کشوری به نام روسیه، تبدیل شد به اتحاد جماهیر شوروی و بعد دوباره اتحاد از هم پاشید و به این ترتیب چند کشور در اطراف دریای خزر قرار گرفتند. و بعد سیاست یک بام و دو هوا شکل گرفت.

روس و کشورهای اطراف، نمی‌خواهند واقعیت‌ها را بپذیرند. آنها به هر ترتیبی می‌خواهند سهم بیشتری از دریای خزر را داشته باشند، چون این‌روزها نه تنها دریای خزر خاویار و نفت دارد، که از راه کانال به دریای سیاه هم متصل می‌شود.

حالا به این قضیه بپردازیم که حرف بی‌منطق روس‌ها چیست و چطور آنها می‌خواهند با استفاده از یک سفسطه، حرف خودشان را پیش ببرند.

تقسیم دریای خزر باید مطابق معاهده ترکمن‌چای و گلستان انجام شود. در نتیجه باید نیمی از دریا از آن ایران باشد و نیمی به بقیه کشورها اختصاص پیدا کند. اما روس‌ها و کشورهای اطراف می‌گویند که این قراردادها را قبول ندارند.

نقش مشاوره در این شرایط
یک نتیجه خیلی ساده از این ادعا می‌شود گرفت. اگر آن‌ها این دو قرارداد را قبول ندارند، باید آذربایجان، قره‌باغ و ارمنستان به ایران برگردد و اگر قبول دارند، باید به همان نیمه خودشان راضی باشند. اما روس‌ها می‌خواهند باج‌گیری کنند و به سهمشان راضی نیستند. این است که رئیس جمهوری این کشور، مثل همه روس‌های دیگر زود از کوره در می‌رود و حرف‌های نامربوط می‌زند. اما جدا از بی‌اخلاقی‌های روس‌ها، این کار آنها ریشه‌ای تاریخی دارد. یعنی تاریخ فلسفه از زمانی که به یاد دارد، مدام با سفسطه‌گری روبه‌رو بوده است.

در یونان قدیم، زمانی که هنوز سقراط جام زهرش را سر نکشیده بود، مردمانی دانشمند و خردمند بودند که می‌توانستند خوب بحث کنند و از راه بحث دیگران را متقاعد کنند. به این استادان و دانشمندان می‌گفتند: «سوفسطایی». اما خیلی زود مشخص است که اینها، یعنی این استادان گاهی فقط با زبان‌بازی و مخلوط‌کردن مسائل با هم به نتیجه مورد بحثشان می‌رسند. این بود که معنی سوفسطایی متفاوت شد و حال و هوای دیگری پیدا کرد. یعنی از آن به بعد هر کس که استدلال‌های زیاد می‌آورد و می‌خواست با شیوه‌های فلسفی چیزی را اثبات کند، سوفسطایی لقب گرفت.

مخالفان می‌گفتند که این روش سوفسطایی‌ها، حقیقت را می‌کشد. حالا اجازه بدهید از یک زاویه دیگر به ماجرا نگاه کنیم. زندگی شباهت فراوانی به ترکیب‌های شیمیایی دارد. دقیقا شبیه این می‌ماند که شما دی کرومات پتاسیم را شبیه کوه درست کنی و یک کبریت بزنی رویش تا یک آتشفشان مصنوعی درست شود. همه می‌دانیم که نه کبریت آتشفشان درست می‌کند و نه دی‌کرومات پتاسیم اگر تنها باشد، چنین خاصیتی دارد. و این دقیقا شبیه زندگی است.

شبیه اتفاق‌های اجتماعی است. یعنی یک چیز در کنار یک چیز یک معنی دارد و در کنار یک چیز دیگر، یک معنی دیگر. اما آ‌نها مسائل را جدا جدا و هر جور که می‌خواستند کنار هم می‌گذاشتند.

کار آن‌قدر بیخ پیدا کرد که حتی دانشمندی همچون سقراط هم در امان نماند. او مدام با دیگران بحث می‌کرد و کلا می‌گفت که چیزی نمی‌داند و هدفش از بحث کردن این است که می‌خواهد به دیگران هم اثبات کند که چیزی نمی‌دانند. این بود که برچسب یا لیبل سوفسطایی‌گری به سقراط زدند و گفتند یا با زبان خوش شوکران را می‌خوری که به زبان خوش بمیری، یا خودمان شوکران را با زور می‌ریزیم توی گلویت تا به زور بمیری. سقراط راه اول را انتخاب کرد. لازم به ذکر است او نظراتی در مورد مشاوره ازدواج نیز داده است

البته شاید هم راه دوم را انتخاب کرده باشد. در تصویری که از آن دوران به‌جا مانده، یا نویسندگان دربار یونان، نوشته‌اند، او خودش جام شوکران را زده است توی رگ. یعنی بالا کشیده است.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-تا به حال چیزی به زور از شما گرفته‌اند؟



:: برچسب‌ها: به زور گرفتن حق , گرفتن حق , سیاست خارجی ,
:: بازدید از این مطلب : 650
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 25 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

در زندگی بیشترین نتایج را نه از برنامه‌ریزی‌ها و نه محاسبات شبانه‌روزی، بلکه از ایمان به خود، به هدف، جسارت‌ها، ناآگاهی‌ها، ریسک‌ها، خطاها و خطرها به دست آورده‌ام. دوست عزیز سال‌های نه‌چندان دورم بهزاد زرین‌پور، در شعر بسیار زیبایی می‌گوید: پیش‌گویی‌های شما / به تابلوهای کنار جاده می‌ماند / که تازگی را از راه می‌گیرد /… / این راه که شما می‌روید / پیشترها کهنه کرده‌اند / تا می‌توانید / برایمان بی‌راهه بیاورید.

*نترسیدن، دل به دریازدن و جهان را از نگاه خود دیدن و کشف‌کردن، علاوه بر زیبایی و هیجان، برداشت و باور ما را از انسان و پدیده‌های موجود در جهان تغییر می‌دهد. زیرا اغلب برخوردهای ما با هستی غیرواقعی و براساس اخبار است و اغلب اخبار یک‌سویه و کهنه و دست‌کاری شده است. جهان با تمام کهنگی‌اش کهنه نیست و چیزهای بسیاری برای آموختن دارد، حتی بسیاری از کهنه‌هایش هم شناخته نشده‌اند. داستان‌ها، حکایت‌ها، روایت‌ها، جنگ‌ها و صلح‌های بسیاری در هیچ کتابی نیامده است. بخشی از تاریخ بشر را در دست داریم. بخش مجروح و ناقص که هر کس با ذهن و برداشت خود آن را رقم زده است. برخوردهای ما با جهان دست اول و بکر نیست و برای به دست آوردن باید دل به دریای زندگی زد و آن را شخصا تجربه کرد. بخش بزرگی از دستاوردهای من در سفرها به دست آمده است. سفرهایی جالب و گاه عجیب و غیرقابل پیش‌بینی. روزی می‌خواستم بروم تبریز، بلیت گیر نیاوردم. در ترمینال آواره بودم. راننده‌ای دعوت کرد تا تبریز را بی‌خیال شوم و با او به زاهدان بروم! من هم رفتم! رفتم و چند روزی با او خوش گذراندم و بعد برگشتم! به همین سادگی! دقیقا به همین سادگی. او راه‌ها را نشانم داد.

*شهرها و روستاها را نشانم داد. چه کسی بهتر از او می‌توانست این کار را بکند؟ درصد کوچکی از آگاهی‌ام را مدیون حرکت عجیبی بودم که انجام داده بودم. انسان همین درصدهای کوچک است، حاصل عمر ما همین لحظه‌ها و ثانیه‌هاست و ما به خاطر همین لحظه‌ها زنده‌ایم. شکوه لحظه‌هاست که ما را به زندگی پایبند می‌کند. زندگی بی‌شکوه چه ارزشی دارد؟! یک شب هم در یک مهمانی کوچک با مردی آشنا شدم که خواست شب را در خانه آنها بخوابیم. من هم رفتم و خوابیدم، صبح که شد، گفت ای کاش می‌توانستیم برویم شمال، گفتم چرا نمی‌توانیم؟ گفت تو باید به روزنامه بروی، گفتم طرح‌هایم را می‌فرستم و می‌رویم، و رفتیم شمال. در راه با پسرک دوغ‌فروشی آشنا شدیم که خواست تا به همراه همسرش عکسی از آنها بگیرم، من هم گرفتم و توسط یکی از دوستانم برایش فرستادم. چقدر خوشحال شده بود! برایم قارچ وحشی که با همسرش چیده بودند، فرستاد. به شمال که رفتیم، خاله پدری دوستم را دیدم که خیلی عزیز بود. او بزرگ خاندان و قبیله بود. بر صندلی منبری تکیه داده و جهان را می‌نگریست. همه اقوامش می‌آمدند و حالش را جویا می‌شدند و او هم پرسش‌های ساده و اصیل انسانی از آنها می‌کرد: حال بچه‌ها چگونه است؟ درس‌هایشان چگونه است؟ درآمدتان چطور است؟ آیا کمک نمی‌خواهید؟ سؤال‌های اساسی و اصیل همین دست سؤال‌هاست؛ سؤال‌هایی که هنوز هم پاسخشان را نگرفته‌اند. نه سؤال نان، نه سؤال کاشانه، هیچ کدام هنوز هم پاسخی نگرفته‌اند. او یک اسطوره بود. جای اسطوره همیشه در آسمان‌ها و خیال‌ها نیست، خیلی از آنها در نزدیکی ما هستند. در خیلی نزدیکی ما، شاید در خانه‌مان! شاید پدر و یا مادرمان باشند.

*خیلی‌ها به خاطر نزدیکی‌شان دیده نمی‌شوند. چهره خاله شکوفه هرگز از خاطرم نخواهد رفت. او انسانی بزرگ بود و انسان‌های بزرگ آدم را بزرگ می‌کنند. انسان‌های بزرگ. حرف‌های بزرگ. کتاب‌ها و فیلم‌های بزرگ. لحظه‌های بزرگ. درد و شادی‌های بزرگ هم انسان را بزرگ می‌کنند. روزی راننده اداره ارشاد گرمسار ما را به جشنواره‌ای طنز می‌برد، بعد از آن به خانه‌شان برد. مادرش با دیدن ما آن‌قدر خوشحال شد که گویی جهانی را به دست آورده است. برایمان چای و انار آورد و زیر لب دعا می‌خواند و از خدا به خاطر این‌که ما را به خانه‌اش رسانده، تشکر می‌کرد.

*او مهربان بود. مهربانی از صفات خداوندی است. و آنها که مهربانند، به خدا نزدیک‌ترند. محبت‌کردن عمر همه را زیاد می‌کند. عمر خداوند هم زیاد است. سلام کلام خداوندی است. سپاس کلام خداوندی است. شادی، لبخند، زیبایی، مهربانی و هر چیز که خوب است، ‌از خداست و خدا همه جا هست. زیرا بندگان خدا همه جا هستند، در جای جای زمین هرجا که فکرش را بکنیم یا فکرش را نکنیم. در یکی دیگر از همین سفرهای جالبم به کردستان با شکوه و زیبا آن‌قدر مهربانی دیدم که بخشی از مهربانی و ارزش‌های انسانی‌ام را مدیون رفتارها و گفتارهای آنان می‌دانم. در زاگرس در دامنه کوه بزرگ «شاهور» انسان‌ها فقیر بودند؛ آن‌قدر فقیر که تمام دارایی‌شان به چند مرغ و خروس خلاصه می‌شد، ولی همان‌ها را هم می‌خواستند برای کسانی که فقط چند ساعت مهمانشان بودند، سر بِبُرند.

*تمام کردستان سرشار از عشق بود. در مسیرمان پیرمردی را سوار کردیم تا به خیال خودمان کمک کرده باشیم، ولی بعد که پیاده شد، این ما بودیم که از او آموخته بودیم. او یک حکیم و شاعر دوره‌گرد بود. وقتی به روستای زیبای اورامان تخت رسیدیم، همه دوره‌اش کردند و برایش تحفه آوردند و پای حرف‌ها و شعرهایش نشستند و آموختند و ما هم آموختیم. چند سالم بود یادم نیست، می‌دانم که دوره ابتدایی بودم و با برادرم که دو سال کوچک‌تر از من بود یک مدرسه می‌رفتیم. خیلی وقت‌ها پیش می‌آمد که وقتی از مدرسه برمی‌گشتیم خانه، مادر سریع ناهارمان را می‌داد و خودش می‌رفت تا به کلاس‌هایش برسد. در یک آموزشگاه هنری تدریس می‌کرد و به خاطر ما چند سالی بود که از حرفه و عشق اصلی‌اش دور افتاده بود. حالا که کمی بزرگ‌تر شده بودیم، می‌توانست چند ساعتی ما را توی خانه تنها بگذارد. ما هم معمولا بعد از ناهار کمی استراحت می‌کردیم و تلویزیون تماشا می‌کردیم. فقط اجازه نداشتیم از خانه بیرون برویم یا در را روی کسی بازکنیم؛ پس اتفاق خاصی هم نمی‌افتاد. واقعا هم همین‌طور شد تا این که قشنگ یادم هست، خرداد ماه آن سال، با برادرم تصمیم گرفتیم که یک بازی جدید را امتحان کنیم. یعنی چشم‌های همدیگر را به نوبت ببندیم و با استفاده از صدا بتوانیم همدیگر را پیدا کنیم. بازی جالبی بود، دو سه دوری انجام دادیم و نوبت به برادرم رسید که چشمش را ببندم. سرخوش می‌دویدم و سر و صدا می‌کردم تا نتواند جایم را پیدا کند. او هم هیجان‌زده شده بود و نمی‌دانم چطور شد که یکهو پایش به میز وسط اتاق گرفت و میز به سمت میز تلویزیون حرکت کرد. در عرض چند ثانیه صدای وحشتناکی بلند شد و هر دو خشکمان زد.

*روزی هم در زاهدان با اسحاق سوار بر موتور به دیدار درویشی افغان رفتیم. درویش آدم بزرگی بود. درِ خانه‌اش به روی همه باز بود و بی‌خانمان‌های زیادی آنجا می‌خوابیدند و غذا می‌خوردند. پرسیدم خرج اینها از کجا می‌آید؟ لبخند زد و گفت نمی‌دانم، ولی انبار ما پر است. همیشه کسانی هستند که به کسانی دیگر فکر بکنند. غذا کمترین حق انسان از زندگی است و خداوند کسانی را برای این کار قرار داده است. همه ما مهره‌هایی هستیم که فقط باید نقشمان را در بازی او ایفا کنیم و همه‌مان به اندازه‌ای که فقط او می‌داند، ارزش داریم. درِ خانه درویش عزیز آن‌قدر بازمانده بود که نمی‌شد آن را بست. زنگ زده بود و لولاهایش از کار افتاده بودند. در خانه‌اش نشسته بودم و به دراویش نگاه می‌کردم که در حیاط خانه‌اش او را دعا می‌کردند. من هم دعایش کردم. هنوز هم دعایش می‌کنم. دعایش می‌کنم تا سالم باشد و سال‌ها زنده بماند و خانه‌اش آسوده‌گاه بی‌کسان و بی‌خانمان‌ها باشد.

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-قبل از حرکت در زندگی، هدف را مشخص کنید



:: برچسب‌ها: هدف زندگی , آرامش زندگی , آموزش ,
:: بازدید از این مطلب : 631
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 تير 1399 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Dr. Dalake

تقریبا همه این را قبول دارند که عشق، بد چیزی است، لامصب! جادوی عجیبی که اکثر ما آن را حداقل یک بار تجربه کرده‌ایم. با این وجود هنوز هیچ تعریف واحدی بر سر این‌که عشق چیست، وجود ندارد. گروه معروف بیتلز در یکی از ترانه‌های جنجالی‌شان گفته بودند، تنها چیزی که ما به آن احتیاج داریم عشق است. گاندی هم گفته بود، زندگی تنها جایی جریان دارد که عشق در آن حاضر باشد.

جایگاه عشق
دی.اچ.لارنس عشق را گل زندگی می‌دانست و ویکتور هوگو، عسل زندگی. لائوتسه، پدر هنرهای رزمی در چین هزاران سال پیش گفته بود که عشق به سربازان نیرو می‌بخشد و جرئت آنها را افزایش می‌دهد. شکسپیر هم معتقد بود عشق واقعی هیچ وقت از مسیر خودش خارج نمی‌شود.

در نگاه مادر ترزا تنهایی و احساس این‌که کسی تو را دوست نداشته باشد، بدترین فقر است. اما تفکر علمی جدیدی، چند دهه است که تمام نقل قول‌هایی نظیر آن‌چه را خواندید تحت‌الشعاع خود قرار داده است. عشق از نگاه این تفکر، تعریفی اینچنین دارد: عشق یک بیماری و یک دیوانگی موقت است. این بیماری گاهی هم غیر قابل درمان است و حتی به مرگ بیمار می‌انجامد. اما این تفکر علمی چه در سر دارد که این‌گونه کمر به تابو شکنی از عشق بسته است؟!

نظر قدیمی ها در مورد عاشقان
به قول قدیمی‌ها، عاشق‌ها را از رنگ رخساره‌شان به راحتی می‌توان از سایرین تشخیص داد. آدم‌هایی که لپ‌هایشان اغلب گل انداخته است، قلبشان که شرحه شرحه از فراق، داستان‌ها دارد و چشم‌هایی که از بس شب‌ها ستاره‌ها را شمرده، گود افتاده شده. اما همه اینها تنها علائم ظاهری عشق هستند. دانشمندان تفکر جدیدی که در ابتدا به آن اشاره شد، قضیه دلدادگی را جور دیگری می‌دانند. هلن فیشر، یکی از محققان سرشناس نظریه ژنتیکی بودن عشق، پرتاب‌شدن تیر الهه عشق به قلوب مشتاقان را دو مرحله می‌داند.

در مرحله اول این هورمون‌های تستسترون و استروژن هستند که شروع به ترشح می‌کنند. این لحظه تاریخی دقیقا همان موقعی است که شخص فکر می‌کند دل به گرو یار رفته است.

در مرحله دوم، ترشح دوپامین باعث می‌شود، شخص به اصطلاح از خواب و خوراک بیفتد. در کنار ترشح این هورمون سروتونین و آدرنالین هم شروع به کار می‌کنند و این شروع داستانی است که به عقیده دانشمندان باعث می‌شود فرد اولویت‌های زندگی‌اش را گم کند و به جنونی برسد که به آن عشق می‌گویند. این دانشمندان معتقدند عشق بر اساس نظریه تکامل داروین، تلاش برای پیدا کردن کسی است که بهترین و سازگارترین ژن‌ها را داشته باشد. طبق این نظریه وقتی به کسی علاقه‌مند می‌شویم، در واقع به صورت ناخودآگاه شیفته ژن‌های او شده‌ایم!

آنها معتقدند عاشق شدن یک فرایند کاملا بیولوژیکی است و از قوانین بیوشیمی مشخصی پیروی می‌کند. این علم حتی مدعی است که می‌تواند با اندازه‌گیری هورمون‌های کوجود در بدن تعیین کند که یک رابطه چقدر دوام می‌آورد.

نظر روانشناسان در مورد عشق ابدی
در دانشگاه سنت اندرو در اسکاتلند، دیوید پرت که یک روان‌شناس است، در یک آزمایش سعی کرد نشان دهد چه چیز چهره آدم‌ها را برای ما جذاب می‌کند. در این آزمایش دانشجویان باید مقابل کامپیوتر می‌نشستند و از میان چندین چهره یکی را انتخاب می‌کردند.

دیوید پرت قبلا از چهره دانشجویان عکس گرفته بود و با تغییرات کامپیوتری آن را تبدیل به چهره جنس مخالف آنها کرده بود. دانشجوها نمی‌توانستند تشخیص دهند که این چهره، صورت زنانه یا مردانه آنهاست. با این حال همه بدون استثنا صورت خود را انتخاب کردند. این انتخاب نشان می‌دهد که ما در دوران کودکی بیشتر از هر کسی چهره‌ها را دیده‌ایم و امروز عمیق‌ترین تصاویر در ذهن ما ثبت شده‌اند.

این انتخاب به دامنه چهره محدود نمی‌شود. تجربه نشان داده که آدم‌ها به دنبال کسی می‌گردند که از خصوصیات اخلاقی و رفتاری پدر و مادر آنها بهره‌مند باشد. حالا آیا به عشق در نگاه اول باور دارید؟

منبع: مرکز مشاوره و روانشناسی ایران-فعل و انفعالی به نام عاشقی!



:: برچسب‌ها: رابطه عاشقانه , عشق , عاشق شدن ,
:: بازدید از این مطلب : 659
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 تير 1399 | نظرات ()